سلام
یکی از دوستان ، امروز دو خاطره ی جالب و متفاوت از دوبار سوختگیری (همان بنزین زدن خودمان!) در دو جایگاه مختلف شهرستان نقل کردند که فکر می کنم برای شما هم شنیدنش خالی از لطف نیست :
حکایت اول : اصولا برای بنزین زدن ، جایگاههای خلوت را بیشتر ترجیح می دهم چون به تجربه ثابت شده است که هر چند کل عمرمان را هدر داده ایم ، اما چند دقیقه ایستادن در صف پمپ بنزین برایمان عذاب آور است. اما چند روز پیش ، زرق و برق پمپ های جدید نصب شده در یکی از جایگاههای داخل شهر اغوایم کرد که هم این پمپ جدید را امتحان کنم و هم بعد از مدتها ، ماشینم را به یک باک بنزین سوپر مهمان کنم.
سلام
یکی از دوستان با محبت وبلاگ (با اسم مستعار شاهد) در نظری ، چند سوال در مورد نمایش اخیر اجرا شده توسط گروه هنری بابک نهرین در دیزج خلیل برای وبلاگ ارسال کرده بودند که بفکرم رسید نظر ایشان را در قالب یک پست منتشر و پاسخهایشان را (البته فقط نظر شخصی خودم را) در همین پست مطرح کنم که اگر بقیه دوستان هم نقدی بر نوشته ایشان یا خود من داشتند بفرمایند .
نظر این دوستمون به این شرح بوده (البته ایشون بدون شماره فرستادند و شماره های سوالات جهت تسهیل در اشاره به سوال توسط خود من اضافه شده ) : اگر روزی آقای بابک نهرین هم این متن رو دیدن از همینجا بهشون سلام میکنم و خواهش میکنم مطلب رو تا انتها بخونین :
1 - آقا شما چرا از کلاهبرداری عوامل بابک نهرین در دیزج خلیل سر مردم شهرستان شبستر سکوت کرده اید
2 - که بلیط 1000 تومانی را ده الی 20 برابر به مردم فروختند و دو سانس غیر اخلاقی و غیر ارزشی اجرا کردند
3 - شما چرا نمینویسید که مسئولین حاضر بخاطر بلیط مجانی برای خود و خانواده شان دم به اعتراض نزدند و نگفتند سالن 2000نفری چرا 3000نفر جا دادید ؟
4 - شما چرا ننوشتید که بابک نهرین و عواملش بیش از هفتاد میلیون پول زبان بسته مردم را از شهرستانمان خارج کردند؟
5 - چرا ننوشتید که سالن ورزشی ورزشگاه است یا سینما ؟
و اما پاسخ این دوست گرامی ......
سلام
چندی پیش یکی از دوستان نویسنده که بنده ارادت خاصی هم به ایشان و مطالبشان دارم در مرقومه ای برای من نوشته بودند :
باید بگویم که شما به طور عجیبی از جایگاه یک روشنفکر و ... در نوشته هایتان دور میشوید و به مسایل بسیار سطحی می پردازید
از آنجائیکه این دوست عزیز اکثرا در مورد تسوج می نویسند ، چند روز قبل که از سلماس برمی گشتم ترجیح دادم از داخل شهر تسوج گذری کنم و تغییراتی که معمولا عنوان می شود را ببینم و روحم شاد شود ! در بدو ورود به تسوج از کنار تابلویی گذشتم که ورود ما را خوش آمد گفته بود
.....تشکری کردیم و ادامه دادیم ...... اما بعد از عبور از آن تابلو چیزی آزارم می داد ....... دور زدم و برگشتم
سلام
جدیدا با خبر شدیم مسئولین فرهنگی هم بیکار ننشسته اند و مدتهاست نهادی تشکیل داده اند بنام "کارگروه ساماندهی مد و لباس" تشکیل داده اند تا به زعم خود با ارائه ی مدهای ایرانی و اسلامی ، با مدهای غربی که با ارزشهای ملی و دینی ما در تضاد است ، مقابله کنند.
دیروز بطور اتفاقی به سایت "خانه ی مد" برخوردم که مطمئنا فعالیت آن از دید عزیزان این کارگروه پنهان نیست چون بسیار جدی و علنی فعالیت میکند . در نگاه اول فکر کردم به شعبه ای از خانه ی مد پاریس قدم گذاشته ام . اما با ادامه ی گشت و گذار فهمیدم اینطور نیست و تمامی تصاویر و مطالب سایت فوق ادعای "فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی" دارد.
در ادامه ی مطالب ، عکسهایی را که از این سایت انتخاب کرده ام خواهید دید. عصبانی نشوید ولی تعجب کردن مانعی ندارد.
اولا به مسئولین عزیز فرهنگی کشورمان عرض میکنم آیا می توانند حتی یک مورد از این لباسها را معرفی کنند که کسی بتواند در کشورمان بپوشد و مورد لطف و عنایت عزیزان در گشت ارشاد قرار نگیرد ؟
آیا رواست که به بهانه ی مد ، کلمه ی "الله" از پرچم کشورمان حذف و بجای آن عکس "یوز پلنگ ایرانی" قرار گیرد ؟ آیا این کار با نظر رهبری در مورد فعالیتهای سال فرهنگی منطبق است ؟
قبل از اینکه به ادامه ی مطالب بروید و عکسها را ببینید ، به مسئولین فرهنگی کشورمان عرض میکنم :
صبح بخیر عزیزان . امیدوارم خوابتان راحت بوده باشد . جهت اطلاعتان معروض میدارد حدود سی و پنج سال پیش در این کشور انقلابی تحت عنوان "انقلاب اسلامی" بوقوع پیوسته که بسیاری از ارزشها و مد ها را جابجا کرد و برای امضای سند انقلاب خون بیش از یک میلیون نفر از بهترین انسانهای زمین بر زمین ریخته شد. انقلابی بودن به "دلواپس بودن" و "دل آرام" بودن و "شهدا شرمنده ایم" و "داغ جبین" و "پیراهن یقه دیپلمات" نیست عزیزان .
ببخشید که از خواب بیدارتان کردم ... به ادامه ی استراحتتان برسید که روزه داری اذیتتان نکند و بتوانید طرحهای جدید تری ارائه کنید ...لا لا لا لا ..... گل پونه ......
سلام
نیمه شعبان بر پیروان راستین حضرت ولی عصر مبارک باد .
امروز نیز چون سالهای گذشته ، شاهد برگزاری مراسمی در نیمه ی شعبان بودیم که علی الظاهر نامش شادیست !
بله ! اشتباه تایپی نبود ! نامش شادیست . اما.........
سلام
احتمالا شما هم بارها عبارت " مردم فرهنگ دوست شبستر" یا "شهرستان فرهنگ دوست شبستر" را شنیده اید . البته این عبارات در مقاطع زمانی خاص مانند زمان انتخابات مجلس بطور تصاعدی افزایش پیدا میکند . ایضاً در مجالس و محافلی که قرار است آمار افتخار آمیزی از طرف مدیری ارائه شود و حاضران فقط نقش "ماشین سوت و کف زن" را ایفا می کنند نیز به کرات این عبارت شنیده می شود.
بارها گفته ام و میگویم : فرهنگ دوست بودن و با فرهنگ بودن با همدیگر فرسنگ ها فاصله دارد . حتی با سواد بودن هم فقط یکی از هزاران مولفه ی با فرهنگ بودن است و اینکه شونصد سال قبل در شهری مدرسه ای افتتاح شده باشد ، دال بر این نیست که الان مردم آن شهر در فرهنگ و ادب سر آمد روزگارند !
اشتباه نشود . لطفا رگ غیرت بعضی ها و ایضاً رگ ناسیونالیستی عده ای دیگر باد نکند . هدف این نیست که بگوییم مردم خطه ای -زبانم لال!- بی فرهنگند. هدف اینست که گفته شود فرهنگ دریایی است بیکران که هر کس به میزان گنجایش ظرف خود از آن بهره مند شده است .
در همین خطه ی فرهنگدوست ! روزانه صدها مورد بی فرهنگی از جانب خود ما مردم اتفاق می افتد . شاید خیلی از این حرکات از افراد با سواد سر می زند که در ذهن خود با فرهنگند ! اما "با فرهنگ شناخته شدن" فرق میکند با "توهم با فرهنگ بودن!" مانند توهمی که سالها بر سر زبان ها بوده که ایرانیان باهوشترین مردم دنیا هستند ! و شاید خیلی ها جرات مخالفت با چنین موضوعی را بخود ندهند. اما عزیزان ، واقعیت چیز دیگریست... ایرانیان باهوشترین مردم دنیا نیستند و این مقام از آن مردم کره ی جنوبی است!
این همه را گفتم تا مقدمه ای باشد برای ادامه ی مطالب . در ادامه گلچینی از هزاران کاری که باید آدمهای با فرهنگ انجام دهند ( و شاید بعضی کارها که آدمهای با فرهنگ نباید انجام دهند ) آورده شده است . شاید مقایسه ی رفتار خودمان با این لیست بسیار خلاصه شده ، گوشی را دستمان بدهد که آیا واقعا با فرهنگیم یا فقط فرهنگدوست !
پدرم همیشه میگوید این خارجیها که الکی خارجی نشدهاند، خیلی کارشان
درست بوده که توی خارج راهشان دادهاند البته من هم میخواهم درسم
رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج
خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج میدانم.
تازه
دایی دختر عمهی پسر همسایهمان در آمریکا زندگی میکند. برای همین هم .......
سلام
چند روز پیش روزنامه همشهری ویژه نامه ای چاپ کرده بود که بلافاصله بعد از توزیع ، از دکه های روزنامه فروشی جمع آوری شد. منتها قبل از جمع شدن ، حقیر توانستم یک نسخه از آن را به چنگ بیاورم ، مطلب جالبی بود و شاید حاوی بسیاری از ندانسته های ما مردم !
نمیدانم چرا جمع شد . شاید بخاطر سیاه نمایی! عکس ویژه نامه مذکور را در ادامه مطلب آورده ام ، بنظر شما واقعا چنین کاری لازم بود ؟