سلام
یکی از دوستان ، امروز دو خاطره ی جالب و متفاوت از دوبار سوختگیری (همان بنزین زدن خودمان!) در دو جایگاه مختلف شهرستان نقل کردند که فکر می کنم برای شما هم شنیدنش خالی از لطف نیست :
حکایت اول : اصولا برای بنزین زدن ، جایگاههای خلوت را بیشتر ترجیح می دهم چون به تجربه ثابت شده است که هر چند کل عمرمان را هدر داده ایم ، اما چند دقیقه ایستادن در صف پمپ بنزین برایمان عذاب آور است. اما چند روز پیش ، زرق و برق پمپ های جدید نصب شده در یکی از جایگاههای داخل شهر اغوایم کرد که هم این پمپ جدید را امتحان کنم و هم بعد از مدتها ، ماشینم را به یک باک بنزین سوپر مهمان کنم.
راننده قبل از من در حال جر و بحث با کارگر پمپ بنزین بود. نمیدانم بحث سر چه بود ... بالاخره نوبت من شد و 50 لیتر بنزین سوپر را در حلق خودرو ریختم تا بشود 60 هزار تومان. با تمام تلاشی که کردم در نهایت ،رقمی که پمپ نشان می داد 60022 تومان بود. کارگر مربوطه اصرار بر گرفتن 22 تومان داشت . بارها اتفاق افتاده است که به دلیل عدم وجود پول خرد از گرفتن بقیه پول صرف نظر کرده ام و انتظارم این بود که این 22 تومان در مقابل 60 هزار تومان خرید من نادیده گرفته شود، اما کار کارگر به توهین لفظی کشید و در مقابل درخواست من که خواستم با مدیر جایگاه صحبت کنم ، ایشان را هم از الفاظ ناشایست بی نصیب نگذاشت.
انتظارش این بود که من پانصد تومانی بدهم و چون وظیفه ی او نیست که پول خرد تهیه کند ، بقیه آن را در دفعات بعد بنزین بزنم ! از جایگاه خارج شدم و قسم خوردم که اگر قرار باشد ماشین را تا جایگاه بعدی با دندانم بکسل کنم ، دیگر پا به این جایگاه نگذارم!
حکایت دوم : بنزین سوپری که در جایگاه قبلی زده بودم توسط ماشین نوش جان شد و دوباره چراغ اخطار بنزین روشن ! این بار به یکی از جایگاهها که الحق والانصاف برخورد پرسنلش با مردم ، مثال زدنی است مراجعه کردم . معمولا هر جا باشم برای سوختگیری به جایگاه آقای صفدری در جاده وایقان می روم. هم فال است و هم تماشا . کمی طبیعت گردی میکنم و در پمپ بنزینی خلوت با پرسنلی بسیار مودب و با فرهنگ بنزین می زنم. شاید همین فرهنگ والای کارکنان این جایگاه است که باعث شد تا صحنه زیبایی که در ادامه خواهید خواند ، رقم بخورد.
پمپ جلویی من توسط خودرویی که در حال سوختگیری بود مشغول بود ، من هم با احتساب زمان سوختگیری ایشان و گشتن تمام جیب ها و پرداخت بهای بنزین ، ماشین را خاموش کردم و به انتظار نشستم. بر خلاف تصورم ، بلافاصله پس از سوختگیری ، ایشان با عجله سوار ماشین شدند و حرکت کردند ، با خودم فکر کردم که شاید بهای بنزین را قبلا پرداخته اند. جلو رفتم و پیاده شدم.
همیشه سلام و علیک صمیمی و مودبانه کارکنان این جایگاه برایم جذابیت دارد. با کمال تعجب مشاهده کردم که راننده خودرو قبلی ماشین را پارک کرده و پیاده بطرف جایگاه بر می گردد. احتمال دادم کارت سوخت را جا گذاشته. اما ایشان آمد و پول بنزین را حساب کرد و رفت و تازه فهمیدم بخاطر اینکه من معطل پرداخت پول توسط ایشان نشوم چنین حرکت زیبایی انجام داده است .
او رفت و من در بهت ماندم و نتوانستم تشکر کنم . اما خواستم از طریق سایت حمید آقا به ایشان بگویم : گلی به گوشه جمال معرفتت، احسنت و صد مرحبا که در دنیایی که خیلی هامان فقط خودمان را می بینیم، تو مرا هم دیدی ، یک هموطن دیگر را دیدی و برایش ارزش قائل شدی.
کار تو هر چند کوچک بود اما تاثیری شگرف بر من گذاشت و همانجا تصمیم گرفتم که من نیز از این به بعد چنین کنم.باشد که با فرهنگ بودنمان فقط برای بنر ها و تریبون ها و سخنرانی ها نباشد و بدون قمپز در کردن ، واقعا با فرهنگ باشیم.
خدا نگهدارت دوست با فرهنگ من