شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

۲۰۶ مطلب با موضوع «کسی پاسخگو هست؟» ثبت شده است

سلام

مدیون منین اگه فکر کنین تصور برخی از شهروندان اینه که این همه به رخ کشیدنهای مقام اولی در سالهای ماضی توسط ادارات و تبریک گفتنشون به همدیگه ، کوچکترین ارتباطی به فرا رسیدن زمان تعویض برخی از مدیران و علاقه ی بیش از حد شون به میز و صندلیشون داره . اصلا ماها که همچین فکری نمیکنیم و چون عادت داریم مثبت اندیش باشیم ، همیشه تصورمون بر اینه که مدیران ادارات فقط از سر شوق خدمت به مردم همیشه در صحنه ، و بدون هیچگونه چشمداشت ، مثل شمع می سوزند و نور می افشانند ! (البته آخرین اخبار حاکیست که قراره برخی از این مدیران گاز سوز بشوند) و گاهگاهی هم برای اینکه تبریک دانی مردم خالی نباشه ، قهرمان شدنشون در سالهای قبل رو به خودشون و ما ملت شریف تبریک میگن و صد البته بنر هم میزنن ، والا امکان تعویض برخی از اینها کوچکترین ارتباطی به موضوع نداره و افرادی هم که گاهگاهی دور هم جمع میشن و دنبال راهکار برای ابقای فلان مدیر هستند کاملا بصورت خودجوش ! و فقط برای رضای خدا اقدام میکنند !

اما ....

۲۱ نظر ۳۰ آبان ۹۲ ، ۱۸:۰۹
حمید خان راضی !

سلام

فرض میکنیم یکی از ما یک خودروی پیکان مدل 60 دارد. یکهو ! یک نفر پیداش بشه و پیشنهاد کنه که پیکان درب و داغون رو بگیره و یک تویوتای صفر کیلومتر (مثلا تویوتا کمری GL) به شما بده و بگه به امان خدا.

درسته که این مطلب بیشتر به یک رویا شبیهه ولی واقعیت داره . چطوری؟ تشریف بیارین ادامه مطالب (یا همون صفحه ی 2 !!!!!!) تا عرض کنم خدمتتون :

۷ نظر ۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۴:۲۰
حمید خان راضی !

سلام

آنهایی که حافظه ی خیلی قوی دارند یادشونه که در انتهای دولت قبل جاده ی حد فاصل شبستر تا صوفیان در عرض 10 روز "به اصطلاح" تمام شد و مسئولان با استفاده از روش "بوق و کرنا" آن را افتتاح کردند و کلی هم سر مردم منت گذاشتند که : آی رعیت ! دولت فخیمه از سر لطف و عنایت ، بار دیگر شما رعایا را مورد مرحمت ملوکانه قرار داد و جاده ای را که حتی پدر بزرگهای شما نیز تاریخ شروع آنرا به یاد ندارند 10 روزه تمام کرد!

اما................


۱۰ نظر ۰۳ مهر ۹۲ ، ۱۷:۵۹
حمید خان راضی !

سلام

این روز ها در رسانه های ملی و غیر ملی ، سخن از حاشیه ها بسیار است . حاشیه های فوتبال،حاشیه های جلسه ی هیات دولت ، حاشیه های سفر فلان رئیس به فلان کشور.

راستش را بخواهید برای من هم حواشی جذاب تر از اصل قضیه بوده اند ، مثل برنامه نود که جذاب تر از مسابقه ی فوتبال است . بنابر این سعی کردم حاشیه ها را از دید آدمهای مختلف ببینم... مثل آنهایی که در "حاشیه" شهر های بزرگ زندگی میکنند....

اما اولین تعریف از حاشیه توسط یک کودک حاشیه نشین ، مرا از ادامه ی تحقیق منصرف کرد .....


۲۱ نظر ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۳۴
حمید خان راضی !

این روزها  یک سری از جرائم در عین جرم بودن واسه خودش گردنی کلفت کرده و قانون رو همچین دور میزنه که  دهنت از تعجب باز میمونه ...  چون عرف شده برای خودش ،  قانونی شده  اونم چه قانونی ... !!!


قانون بی قانونی! ......قانونی بنام رشـــــــــوه ...   رایج ترین فساد مالی!


چند وقت پیش واسه ی سرانجام یه کار اداری پامون باز شد به یکی از ادارات دولتی.
خب حق با ما بود و فقط باید روند اداری کار طی میشد که اونم کار  پیچ در پیچی نبود. حدودا سه ساعت دوندگی کردیم , ازین اتاق پاس میدادن به اون اتاق ,  ولی عجب پاسوری هستن این کارمندای محترم اداره جات ...  آخرش فکر میکنید چی شد؟


یه آقای خیلی به اصطلاح محترم  که مسئول انجام کار اداری ما بودند با کمال وقاحت گفتند واسه انجام کارتون یه شیرینی به ما بدید تا درست بشه...




اون لحظه قیافه ی ما دیدنی بود.. عین توپ فوتبال ترکیده وا رفتیم!!!


چند روز بعدش  پرونده ی ما توی یه قسمت گم شد. جالب اینجا بود اینجا هم از همون شیرینی های خوشمزه ی  خامه ای میخواستن تا پرونده ی گمشده مارو که خودشون گم کردن پیداش کنن...


جل الخالق!  عجب دوره زمونه ای شده!


روند کار اینجوریه....  جرات داری نه بگو....  پشت گوشت رو دیدی  پرونده ات رو هم دیدی...

 

سرتون رو درد نیارم  یه هفته نشده  هنوز طعم تلخ شیرینی قبلی  تموم نشده بود که جلوی ماشین مارو  گرفتن  و  میخواستن ببرن پارکینگ  , از ما التماس از اونا شیرینی خواستن... باز خدا پدرش رو بیامرزه علنی شرینی نخواست اما یه بنده خدا نمیدونم کی بود (به گمونم همکار بودن)  گفت یه چی بزار کف دستش  حل میشه...


مامور طفلی جواب رد نداد از بس مهربون بود…


خلاصه بدجور خامه تو خامه شده بود و گفتیم ای بابا پس رشوه  قانون شده  ما بی خبریم؟؟؟


همین ها (بعلاوه 349 مورد مشابه !) باعث شد تا کمی تحقیق کنم و دائره المعارف رشوه رو گرد آوری و تدوین کنم ! در ادامه مطالب ملاحظه بفرمائید ...... کسی چه میدونه شاید هم بعضی جا ها جزوا ه اش کنند و تدریس بشه !

 

۱۴ نظر ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۲۴
حمید خان راضی !

سلام

مطالبی را که در ادامه خواهید خواند توسط یکی از خوانندگان خوب وبلاگ (که اظهار کرده اند دانشجوی دانشگاه پیام نور بنیس هستند) برای من توسط ایمیل ارسال گردیده است .  هر چند که نهایت ادب و متانت در مطالبشان رعایت شده است ، در برخی قسمتها تغییر جزئی در مطلب ارسالیشان (صرفا به لحاظ نگارشی) داده ام. انتشار این مطلب  ، به معنای تایید یا تکذیب آن از طرف وبلاگ نیست .

مطمئنا طبق روال قبلی منتظر پاسخگویی از طرف مسئولین این دانشگاه خواهیم بود هر چند که من و شما نیک میدانیم که این انتظار چقدر طول خواهد کشید.....


آن روز در آن سنگرها می دیدیم...



امروز در این سنگر ها می بینیم ....



۱۸ نظر ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۰۱
حمید خان راضی !

سلام

اون قدیما بچه که بودیم (خوب از اولش که این قد و قواره رشید رو نداشتیم) گاهی با همسن و سالامون دعوامون می شد، بعدش که بزرگترا میومدن ما رو جدا کنن ، هر طرف بچه ی خودش رو میگرفت تا از معرکه کارزار عقب بکشه ، در اون لحظه ی آخر ، هر کدوم از طرفین دعوا سعی میکردیم تا ضربه نهایی رو هر طوری شده خودمون بزنیم. بالاخره لنگی ، لگدی ، چکی حتی نوک انگشتمان هم می خورد کافی بود ! چون بر خلاف تصور ، هدف از اون ضربه ی آخر اصلا آسیب زدن به طرف یا به اصطلاح ، درد آوردنش ! نبود . اون ضربه ی آخر جنبه ی حیثیتی داشت  و بخیال خودمون هر کسی که ضربه ی آخر رو میزد (هر چند خیلی ضعیف) برنده ی دعوا بود و حتی در لحظاتی که مادرمون کشون کشون ما رو به عقب نشینی اجباری واردار میکرد ، طرفی که آخرین ضربه رو زده بود با لحنی ظفرمندانه میگفت: دیدی آخرشو من زدم !


البته این در مورد پسرا بود و در مورد دختر خانوما چنین اتفاقی رخ نمیداد و اونها موقع دعوا در آخرین لحظات مقداری از گیس طرف مقابل را به عنوان تیمن و تبرک ! می کندند و افتخارشان برای پیروزی هم معمولا با استناد به همین چند تار مو و آثار چنگ در صورت طرف مقابل ، بیان می شد .


داستان شورای شهر و عزل شهردار شبستر هم دقیقا منو یاد دوران شیرین کودکیم انداخت.... چون که...


۱۹ نظر ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۳
حمید خان راضی !

سلام

چندی پیش دانش آموزی در جمعی تعریف همی می کرد که :

مدیرمون گفته به باباهاتون بگین .... تومان به مدرسه کمک کنن. البته کمک کاملا اختیاریه ها. اما اگه کسی پول نیاره دو نمره از انضباطتون کم میکنم ! ( خدا وکیلی مفهوم اختیار رو باید اینجا یاد گرفت !)

البته هر سال مدیران ارشد آموزش و پرورش در مصاحبه های تمام قد تلویزیونی و رادیویی و بیسیمی ! عنوان میکنند که گرفتن پول توسط مدارس دولتی خلاف است و اصلا چنین چیزی وجود ندارد و هر کس اینکار را بکند پوستش را درسته میکنیم(به فتح کاف!) و متعاقبا پوستش را پر از کاه میکنیم (اینبار به ضم کاف!)


اما واقعیت این داستان را فقط بابا ننه هایی می دانند که فرزند به مسلخ - ببخشید به مدرسه دولتی - برده و ثبت نام کرده اند و خیلی اختیاری هم کمک کرده اند و می دانند که اگر جایی شکایت ببرند تا آن شکایت به نتیجه برسد احتمالا فرزند یاد شده دارای نتیجه شده است ! بقول استاد شهریار ...


ای به علت دندان نخفته تا به صبح ....... با من بگوی قصه که دندان کشیده ام !


این شعر رو که گفتم به فکرم رسید که مطلبی هم در مورد دندان و دهان (البته نه در مورد سرویس شدنش! بلکه در مورد بهداشتش!) بنویسم که دیدم اسب سخن راهوار شده و جاده کوتاه است و ترمز این اسب سخن هم ABS نیست و مکن است کار دستمان بدهد. بنابر این سخن را با حرف شادروان "ابوالقاسم حالت" به پایان بردیم که گفته بود :


۸ نظر ۱۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۵۲
حمید خان راضی !

آدم یکجوری‌اش می‌شود! طرف برای خودش کسی است؛ کلی مردم جمع شدند و بهش رای دادند، کلی عکس با کت و شلوار دارد! کلی شعار داده به این گندگی. چقدر تحلیل درباره شرایط خطیر خاورمیانه و وضع حقوق شهروندی در منطقه شاخ آفریقا دارد. باور کنید!


کلی برای خودش آدم مهمی است. اما همین ایشون دغدغه‌اش این است که دوران نمایندگی‌اش که تمام شد هنوز اجازه بدهند از پاویون استفاده کند یا بیاید داخل طرح ترافیک!



باور کردنش سخت است؛ نه؟ هیچ فکر می‌کردید کار ۲۱ نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به اینجا بکشد؟ باز صد رحمت به آن طرح حقوق مادام‌العمر؛ هزار آفرین به گلایه‌تان از کم بودن ۱۰۰ میلیون هزینه مصوب برای رهن خانه نمایندگان! لااقل اگر می‌خواهید دغدغه معیشت داشته باشید، دغدغه‌های گنده گنده داشته باشید. آدم دوست دارد اگر نماینده‌اش فقط به فکر رفاه حال خودش هم هست، باز آدم با عزت نفسی باشد. واقعا یعنی انقدر عشق خدمت دارین شماها؟


دارم طرح ۲۱ نفر از نمایندگان مجلس برای «استمرار حقوق مکتسبه غیرمالی نمایندگان» را می‌گویم. ۲۱ نفر از عصاره فضائل ملت(جان من بروید اسامی‌شان را بخوانید اینها را بشناسید) طرحی داده بودند تا بر اساس آن برخی حقوق غیر مالی نمایندگان مثل استفاده از پاویون، مجوز طرح ترافیک، حمل سلاح، پاسپورت سیاسی و… همچنان بعد از دوره نمایندگی برای نماینده محفوظ باشد. دلیلشان هم این بوده که اگر بده چرا در برخی کشورها اینطور هست؟!


البته گویا این طرح انقدر سخیف بوده که در همان مرحله وصول با مخالفتهایی روبرو شده و حتما به نتیجه نمی‌رسد اما از آنجا که اگرچه این طرح تصویب نشد اما آن نمایندگان همچنان نماینده هستند، در زیر برخی حقوق غیر مالی مکتسبه دیگر به نمایندگان پیشنهاد می‌شود. این نمایندگان می‌توانند در راستای رفع دغدغه‌های بحق خود این موارد را در طرحهای بعدی استفاده کنند.

۲۹ نظر ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۰
حمید خان راضی !

سلام

اگر به پیش نویس نامه هایی که در ادارات برای تایپ داده می شود دقت کنید و معلم ادبیات هم باشید نمره ای بین 3 تا 8 به این برگه ها خواهید داد. باز خدا پدر تایپیست ها را بیامرزد که معمولا پیش از تایپ ، این نامه ها را غلط گیری کرده و آبرو داری می کنند.

این از ادبیاتشان. اما من در مورد بقیه ی علوم هم در موردشان شک دارم . بنابر این یک فراخوان برای کارمندان ادارات و مدیرانشون میذارم که مسئله ی ریاضی طرح شده در ادامه مطالب رو حل کنند و جواب رو تو قسمت نظرات بنویسند. (البته اگر از وقت اداری اضافه آوردن و نوشتن تبریک برای انتصاب آبدارچی شرکت فضولات مرغی در دالقوز آباد سفلی  براشون فرصتی باقی گذاشت)

و اما مسئله مورد نظر :

۷ نظر ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۸
حمید خان راضی !