392) فقر به معنای گرسنگی نیست !
فقر گرسنگی نیست
فقر عریانی هم نیست
فقر گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان می کند
فقر چیزی را " نداشتن" است، ولی آن چیز پول نیست .....
طلا و غذا نیست
فقر ذهن ها را مبتلا می کند
فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته
یک کتابفروشی می نشیند
فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند
فقر کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند
فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود
فقر همه جا سر می کشد
فقر شب را "بی غذا" سر کردن نیست
فقر روز را "بی اندیشه" سر کردن است
فقر اینه که دوتا النگو تو دستت باشه و دوتا دندون خراب توی دهنت
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم شه
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میزاری از شام دیشب و فردا شبت بهتر باشه
فقر
اینه که از حافظ و خیام و فردوسی و مولوی و... جز اسم چیزی ندونی اما
ماجراهای آنجلیناجولی و بردپیت و سیر تکاملی بریتنی رو پیگیری کنی
فقر اینه که وقتی ازت میپرسن تو سه ماه اخیر چند تا کتاب خوندی، نیازی به شمارش نداشته باشی
فقر اینه که پولت از پارو بالا بره، اما کفشت واکس نداشته باشه و بوی عرقت همه جارو برداره
فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیونی سوارشی اما قانون رو رعایت نکنی
فقر اینه که ورزش نکنی اما برای لاغر شدن به رژیم و دارو و.. روی بیاری
فقر اینه که کتابخونه منزلت کوچکتر از یخچالت باشه
فقر اینه که ۶ بار بری مکه اما همسایت گشنه بخوابه
فقر اینه که پول موبایلت از پول آب و برقت بیشتر بیاد
فقر اینه که گوشی 700 تومنی برا رو کم کنی توجیبت بذاری، اما موقع دادن هر قسطش هزار بار بمیری و زنده بشی!
فقر اینه که بری یه ماشین مدل بالا قسطی ورداری اما به آبروریزی نتونستن و نداشتن قسط هاش فکر نکنی!
فقر اینه که برا رو کم کنی با پول مردم جهیزیه آنچنانی بدی ، و تا عمر داری نتونی قسط هاشو بدی!
فقر اینه که بری خیابون داد بزنی دموکراسی اما تو خونه خودت، زن و بچت ازت بترسن
فقر
اینه که وقتی با خانومت میری بیرون،ده بار بهش بگی گردنت پیداس یا موهاتو
بپوشون ، اما فرداش که تنهایی میری بیرون،جلوی پای خانومها ترمز کنی و
براشون بوق بزنی
.
.
.
.
.
فقر اینه که تو خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی