شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

سلام

این روز ها در رسانه های ملی و غیر ملی ، سخن از حاشیه ها بسیار است . حاشیه های فوتبال،حاشیه های جلسه ی هیات دولت ، حاشیه های سفر فلان رئیس به فلان کشور.

راستش را بخواهید برای من هم حواشی جذاب تر از اصل قضیه بوده اند ، مثل برنامه نود که جذاب تر از مسابقه ی فوتبال است . بنابر این سعی کردم حاشیه ها را از دید آدمهای مختلف ببینم... مثل آنهایی که در "حاشیه" شهر های بزرگ زندگی میکنند....

اما اولین تعریف از حاشیه توسط یک کودک حاشیه نشین ، مرا از ادامه ی تحقیق منصرف کرد .....



ما حاشیه نشین هستیم.

مادرم می گوید: "پدرت هم حاشیه نشین بود، در حاشیه به دنیا آمد، در حاشیه جان کند و در حاشیه مرد."

من هم در حاشیه به دنیا آمده ام، ولی نمی خواهم در حاشیه بمیرم!

برادرم در حاشیه ی بیمارستان مرد.

خواهرم همیشه مریض است. همیشه گریه می کند، گاهی در حاشیه ی گریه، کمی هم می خندد.

مادرم می گوید: "سرنوشت ما را هم در حاشیه ی صفحه ی تقدیر نوشته اند."

او هر شب ستاره ی بخت مرا که در حاشیه ی آسمان سوسو می زند به من نشان می دهد.
ولی من می گویم: "این ستاره ی من نیست."

من در حاشیه به دنیا آمدم، در حاشیه بازی کردم.

همراه با سگها و گربه ها و مگس ها در حاشیه ی زباله ها گشته ام تا چیز به درد بخوری پیدا کنم.
من در حاشیه بزرگ شدم و به مدرسه رفتم.

در مدرسه گفتند: "جا نداریم."
مادرم گریه کرد. مدیر مدرسه گفت: "آقای ناظم اسمش را در حاشیه ی دفتر بنویس تا ببینیم!"

من در حاشیه ی روز، به مدرسه ی شبانه می روم.

در حاشیه ی کلاس می نشینم.

در حاشیه ی مدرسه می نشینم و توپ بازی بچه ها را نگاه می کنم، چون لباسم همرنگ بچه ها نیست.

من روزها در حاشیه ی خیابان کار می کنم و بعضی شبها در حاشیه ی پیاده رو می خوابم.

من پاییز کار می کنم، زمستان کار می کنم، بهار کار می کنم، تابستان کار می کنم و در حاشیه ی کار، زندگی می کنم.

من سواد دارم ولی معنی بعضی کلمات را خوب نمی فهمم.

مثلا کلمه "تعطیلات" و "تفریح" و خیلی از کلمات دیگر را که در کتاب ها نوشته اند.

از پدرم هم پرسیدم ولی سواد نداشت!

من در حاشیه ی شهر زندگی می کنم.

من در حاشیه ی زمین زندگی می کنم.

من در مدسه آموخته ام که زمین مثل توپ گرد است و می چرخد.

اگر من در حاشیه ی زمین زندگی می کنم، پس چطور پایم نمی لغزد و در عمق فضا پرتاب نمی شوم؟


زندگی در حاشیه ی زمین خیلی سخت است.


حاشیه بر لب پرتگاه است، آدم ممکن است بلغزد و سقوط کند.
من حاشیه نشین هستم.

ولی معنی کلمه ی حاشیه را نمی دانم.
از معلم پرسیدم: "حاشیه یعنی چه؟"

گفت:"حاشیه یعنی قسمت کناره ی هر چیزی، مثل کناره ی لباس یا کتاب، مثلاً بعضی از کتابها حاشیه دارند و بعضی از کلمات کتاب را در حاشیه می نویسند؛ یا مثل حاشیه ی شهر که زباله ها را در آنجا می ریزند."

من گفتم: "مگر آدمها زباله هستند که بعضی از آنها را در حاشیه ی شهر ریخته اند؟"
معلم چیزی نگفت.
من حاشیه نشین هستم.
به مسجد می روم، در حاشیه ی مسجد نماز می خوانم، نزدیک کفشها؛ در حاشیه جلسه قرآن، قرآن خواندن را یاد گرفته ام.

قرآن کتاب خوبی است. قرآن ما حاشیه ندارد. هیچ کلمه ای را در حاشیه ی آن ننوشته اند.

اگر هم گاهی کلماتی در حاشیه آن باشند، آن کلمات حاشیه هم مثل کلمات دیگر عزیز و خوبند.

من قرآن را دوست دارم، خوب است همه چیز مثل قرآن خوب باشد.

 

 

نظرات  (۲۱)

وبلاگتون چقدر ساکته، نظرات کم شدن، این خانوم مریم ا کجا تشریف دارن پس آقای راضی؟؟ من به عشق مطالب ایشون میومدم وبلاگ ولی اخیرا چند هفته ای هست که نیستن
پاسخ:
سلام
من خودم یه مدتی نبودم و شاید بخاطر همین کمی سوت و کور شده . ایشون قهر کردن و رفتن
سلام منم چن وقتیه نمی تونم بیام شاید دیگه اصلاً نتونستم بیام چون جائی که میخوام برم شاید نت نباشه... تورو خدا دعام کنین
پاسخ:
بسلامتی میرین مرزبانی؟
این متن و چند متن شبیه به این که بسیار زیبا هستند از زنده یاد قیصر امین پور هستند
سلام، علی آقا شما لطف دارین نسبت به من، نه قهر کردم نه چیزی... راستی آقای راضی با کی قهر کردم؟؟درگیر مسائل اداری و ... بودم و وبلاگتون سر میزدم ولی مطلب خاصی نبود که به قول شما کپی کنم!

جالب شد؛ منم از طرف حمید خان احوال آنا خانم رو می پرسم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پاسخ:
خوب جوابشم بدین آخه
آنا خانم حالشون خوبه فقط یه کم سرشون شلوغ ،برای همین هم کم پیدا هستند.یه وقت قکر نکنید قهر کردند.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 خوب  منم احوال آنه شرلی رو بپرسم ..که مدتیه نمیان وب... شاید ایشونم قهر کردن؟؟؟؟؟؟ راسته آنی جان؟؟
پاسخ:
ایشان عذرشون موجه هست . بچه کوچیک دارن

یکی هم محض رضای خدا احوال ما رو بپرسه
 خوب !!احوال  آقای راضی چطوره؟ نیستن!!!خیلی کم پیدا شدن این روزا؟؟؟مشکوک میزنن!!!!!نکنه کار اداری ؟ وزارتی ؟ چیزی پیدا کرده ومشغولن و چیزی بروز  نمیدن!!!!!
پاسخ:
کار اداری؟!؟
نه نازی خانم ما نون بازو و عرق جبین خوردیم تا حالا وضعمون شده این . نمیتونیم یه لند کروز بخریم !
وای به روزی که بخوایم نون کارمندی بخوریم

امیدوارم همگی زیر لوای رحمت پروردگار شاد و سلامت باشین... و بتونیم از مطالب هم کمال استفاده رو ببریم ... آقای راضی دست شما هم درد نکنه و خدا قوت بخاطر وبلاگ خوبتون... دستتون طلا و قلمتون نقره 
سلام.من اینو سر کلاس کامپیوتر مینویسم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!نمیتونم پستاتونو بخونم اما((((((:
پاسخ:
اما؟؟؟؟

آقای راضی!

شما به اونی که داری راضی ! باش. خدا ..لندکروز رو هم با ضمایمش قسمتتون میکنه....ایشالله..

پاسخ:
زمانی یکی از دوستامون آرزو داشت بنز بخره . بعد از سالها یدونه از اون بنز های خطی مشکی پنج سیلندر که تو راه شمال اکثرا کار میکردند (تازه تصادفی شو) خرید . فکر کنم داستان لند کروز خریدن ما هم همینطور بشه
۰۱ مهر ۹۲ ، ۱۰:۰۰ آنا شبستری
شما که 10 روزی غیبت داشتید ؛یعد  ظهور کردید .دیگه احوال پرسی هم لاز مه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پاسخ:
دیگه هرکی ندونه شما که میدونین عذرم موجه بود . بقول رئیس جمهور بسیار محبوب اسبق یه چند روزی مرخصی گرفته بودم !
۰۱ مهر ۹۲ ، ۱۲:۰۲ آنا شبستری
ببخشید از کجا بدونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
خوب اسلام دینیست جهان شمول و زمان شمول. برای تمام مواردی که ممکن است موجب نگرانی شود ، راهکار موجود است.
با سلام خدمت شما آقا حمید
بنظر شخصی بنده شما و دوستان آشناتون برید تو چت روم و یا .... خوش باشید.
این همه این وبلاگم اشغال نکید..

پاسخ:
نظر شما هم محترمه دوست عزیز....

قسمت مهم هر وبلاگی مطالبش هست که دست نخورده سر جاشه

معمولا گفتگوهای مد نظر شما تو قسمت نظرات هست که خدشه ای به اصل مطلب وارد نمیکنه

در ثانی ما که وبلاگی رو اشغال نکردیم که. یک فضای رایگان نامحدود برای همه هست . جای کسی رو که تنگ نکردیم که

اشغال معمولا زمانی اطلاق میشه که با استفاده یک نفر ، امکان استفاده از نفر دیگری سلب بشه. مثل صندلی. ولی در مورد وبلاگ اینطوری نیست که
۰۱ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۸ مریم ا---- شبسترلی++
منظورتون رو دقیقا از آشغال بفرمایین ما هم متوجه عرایض شما بشیم لطفا!! 
اصلاح میکنم اشغال....  کی جای کیو تنگ کرده!؟!
۰۱ مهر ۹۲ ، ۱۵:۳۰ آنا شبستری

حمید خان

 

این

"خوب اسلام دینیست جهان شمول و زمان شمول. برای تمام مواردی که ممکن است موجب نگرانی شود ، راهکار موجود است"

جواب سوال من برای این تاپیک نبود .

 



 

سلام ب آقای راضی و همگی دوستان من مسافرت بودم ولی سر میزدم !اگه نظرنمیزارم ب این معنی نیست که سرنمیزنم چون نظرات من که سواد کمی دارم ب درد کسی نمیخوره و از نظرات بقیه استفاده میکنیم!

پاسخ:
سلام
نظر نشانه ی یک تفکره و هیچ تفکری بی فایده نیست . هر نظری نشانه ی اینه که یک نفر چند ثانیه به موضوع فکر کرده و فکر کردن چیزیه که جامعه ی ما بیشتر از همه بهش نیاز داره بنابر این ما رو از نظرات محروم نفرمائید.
نظر خواننده اگر هیچ فایده ای هم نداشته باشه باعث دلگرمی نویسنده هست
۰۳ مهر ۹۲ ، ۱۱:۲۶ نازی......آنه

سلام.

دوست عزیز.فکر کردیم خدا ی نکرده ،نی نی تون طوریش شده که درگیر شدینو وخبری ازتون نیس.!!!

۰۳ مهر ۹۲ ، ۱۳:۲۱ آنه شرلی - - نازی

خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم که نی نی خوبه و سالم!

 شکرخدا .انشالله که همیشه شاد وسرحال باشن .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">