شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمود احمدی نژاد» ثبت شده است

 محضر هواداران محترم آقایان کاندیداهای ریاست جمهوری



اگر دنیا و آخرت خودتان و نامزدتان را دوست دارید، اگر می‌خواهید آبرومندانه و سربلند به آن دنیا سفر کنید، اگر می‌خواهید از حمایت از نامزدتان سرافکنده و شرمگین نباشید، بیایید و خطای حامیان احمدی‌نژاد را تکرار نکنید! وگرنه همان بلایی که سر احمدی‌نژاد آمد، سر نامزد شما هم خواهد آمد! 

نامزد شما هرکه هست محترم و مورد تایید شورای نگهبان است! حتما نکات مثبت و منفی در کارنامه‌اش دارد و حتما نسبت به سایر نامزدها امتیازاتی دارد، همان طوری که نقاط منفی خاص خودش را دارد که بقیه نامزدها ندارند! 

اما مالک اشتر علی نیست! دسته گل محمدی هم نیست! بوی رجایی هم نمی‌دهد و...!


۲ نظر ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۴
حمید خان راضی !

سلام

بازدیدکنندگان از سایت رسمی صرافی جلالی، حوالی ظهر امروز با اتفاقی عجیب مواجه شدند. در بخش نرخ اسکناس، این سایت جمله ای به این مضمون نوشته شده است: "تا اعلام حضور یا عدم حضور آیت الله رفسنجانی در وزارت کشور قادر به اعلام نرخ نیستیم. لطفا منتظر بمانید."


تصویر در ادامه مطالب

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۳۵
حمید خان راضی !

سلام


شعارهای احمدی‌نژاد داغ داغ بود و اصول گرایان ذوق زده و مسرور. آقای جنتی او را مورد تایید امام زمان و آقای مصباح او را حاصل دعاهای مومنان و اولیا خدا می‌دانستند. اخلاق متکبرانه احمدی‌نژاد پشت رفتار ساده و خاکی او پنهان بود و هواداران سینه چاک او قدرت درک آن را نداشتند. آنها به تفاوت میان رفتار و اخلاق انسان‌ها که توسط علمای اخلاق و روانشناسان گفته شده است بی توجه بودند. او نیز مست و مسرور. قرار بود در عرض چند ماه همه مشکلات را، دولت کریمه آقایان حل و فصل کند. نفت را بر سر سفره‌های مردم بیاورد. باند‌های قدرت و مافیا‌های نفتی و غیر نقتی را معرفی کند. تورم را یک رقمی کند. سود بانکی را نیز یک رقمی و به مرور اصلا آن را حذف کند. بیکاری را آنگونه که دولت محافظه کاران می‌گفت فورا حل می‌کند.



اما.......

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۰۹
حمید خان راضی !

سلام

بدون هیچ توضیحی نظر شما رو جلب میکنم به مشروح اخب.....


ببخشید . جلب میکنم به چند تا تصویر بسیار معنا دار در ادامه مطالب


نظر شما چیه ؟

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۴۱
حمید خان راضی !
سلام

اعطای نشان فرهنگی به مرد پرحاشیه کابینه رئیس جمهور محترم و پس از آن تعریف و تمجیدهای بیسابقه و «اولیاء اللهی» رئیس جمهور محترم از اسفندیار رحیم مشایی سبب شد تا خیلی ها اتفاق بزرگ تر آن روز را نبینند.
۰ نظر ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۵۷
حمید خان راضی !

غریبان را دل از بهر تو خون است
 
دل خویشان نمی‌دانم که چون است
 
عنان گریه چون شایدگرفتن
 
که از دست شکیبایی برون است
 
شکیبایی مجوی از جان...
 
نه گریه امانم نمی‌دهد، نمی‌توانم بقیه‌اش را بنویسم، روحت شاد سعدی شیرین سخن! روحت شاد که در این لحظات اندوهبار به داد ما می‌رسی و برای‌مان مرثیه می‌سرایی.


کاش بودی و می‌دیدی چه موجی از اندوه و سوگواری آن هم این دم عیدی، گریبان مسئولان عزیز را گرفته است، یک چشم شان اشک است وآن یکی چشم شان خون است.ما وبلاگ نویس‌ها در این موارد اصلا حرفی برای گفتن نداریم. در برابر این همه معرفت و مهرورزی بغض می‌کنیم و کلاه عقل از سرمان می‌افتد.


هوگو جان .....

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۵۵
حمید خان راضی !

سلام

در چند روز گذشته  آقای رئیس جمهور  قرار بود با مردم حرف بزنند . طبق معمول انتظار داشتیم مجری نام آشنای سیما جناب آقای دکتر حیدری ! نیز تصادفا در صحنه باشند و با تکان تکان دادن سر ، حرفهای آقای رئیس جمهور را تایید فرموده و لبخند بزنند .


اما وقتی مصاحبه شروع شد و دیدیم خبرنگاران دیگری هم در صحنه حضور دارند خوشحال شدیم . گفتیم ممکن است ایندفعه غیر از صحبت در مورد پیشرفتهای بی نظیر کشور در سایه دولت مهر ، نیمچه حرفی هم در مورد مشکلات مردم ( منظور مردم همیشه در صحنه میباشد) بمیان آید و چاره ای اندیشیده شود .


اما رسانه ی ملی ما ، تشخیص داد که بعضی از حرفها را نباید مردم گوش کنند و ببینند ! باز هم جای ما تصمیم گرفت و بخشی از مصاحبه ی رئیس جمهور مردمی ما را حذف کرد !


اما دنیای الان که میدونین اسمش چیه ؟ دنیای ارتباطات !

اون قسمت از مصاحبه رو که عزیزان صدا و سیما ، ما رو برای دیدنش نامحرم دونستند میتونید در ادامه مطالب دانلود و مشاهده بفرمائید . انشاء الله در پست بعدی در مورد مطالب عنوان شده در این قسمت مصاحبه نیز داد سخن سر خواهیم داد ....

۰ نظر ۰۸ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۳۲
حمید خان راضی !

بعضی‌ها دغدغه معیشت و گرانی دارند، بعضی نگران مسائل فرهنگی و اجتماعی هستند، بعضی از مردم هم… بعضی از مردم هم به شدت نگران رییس شدن یا نشدن سعید مرتضوی در سازمان تامین اجتماعی هستند. از قضا این دسته آخر غالبا در نزدیکی پاستور و بهارستان دیده می‌شوند.



این دسته آخر از آنجا که فکر می‌کنند دغدغه آنها از همه چیز برای مردم مهمتر است بی خیال همه چیز شده و گیر داده‌اند تا حرف خود را به کرسی بنشانند. اتفاقات زیر چیزهایی است که احتمالا پیش چشم مردم رخ خواهد داد:


۰ نظر ۰۸ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۵۸
حمید خان راضی !

ارز و طلا بار دیگر و طبق معمول همه‌ساله در ماه‌های پایانی سال رو به گرانی نهاده‌اند.خودرو عملاً بی‌قیمت شده و هر روز با نرخ تازه و البته گران‌تر از دیروز عرضه می‌شود.به ستون‌ پیام‌های مردمی هر روزنامه‌ای که سر می‌زنی، مردم از این وضع ناله می‌کنند و با التماس از مسئولان می‌خواهند به فکر آنان باشند.هر موج گرانی ارز و طلا، امواج ویران‌کننده‌ای از گرانی سایر کالاها را هم به دنبال دارد.در آستانه سال نو، برای کسی دل و دماغ بازار و خرید نمانده است.




اما ....

۰ نظر ۰۸ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۵۶
حمید خان راضی !
همزمان با ماه‌های پایانی دولت دهم، سیل وعده‌های اجراناشدنی و تحقق ناپذیر در کوتاه مدت همچنان در حال طرح است؛ وعده‌هایی که مدیران بعدی میراث‌دارش خواهند شد و تنها سطح انتظارات عمومی را افزایش می‌دهد. با این اوصاف، چه انگیزه و اصراری در ایجاد توقعات دروغین نزد افکار عمومی هست؟

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت، سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می‌داد. از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا‌ ای پادشاه؛ اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت: من الان داخل قصر می‌روم و می‌گویم یکی از لباس‌های گرم مرا را برایت بیاورند.


نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. پادشاه اما به محض ورود به داخل قصر، وعده‌اش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود: «ای پادشاه! من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می‌کردم اما وعده لباس گرم تو، مرا از پای درآورد».


ادامه را نیز بخوانید ...


۰ نظر ۲۹ دی ۹۱ ، ۱۳:۱۸
حمید خان راضی !