شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای شبستر» ثبت شده است

سلام

زینت بخش مطلب امروزمان عکس یکی از شهدای گرانقدر شبستر است . البته بر خلاف عرف این روزها ، مطلب با "شهدا شرمنده ایم" و " عکس شهدا را میبینیم و عکس شهدا عمل می کنیم" شروع نمی شود چرا که بنده نه مدیر اداره هستم و نه قصد دارم بشوم ! همچنین قصد شرکت در انتخابات آینده را نیز ندارم و امیدوار هم هستم که لا اقل به احترام این عزیزان ، شو مسخره ی دادن پتو و روتختی به خانواده ی معظم شهدا ، اینبار جزو برنامه های تبلیغاتی نباشد !

امروز بالاتر از مقبره ی شیخ محمود شبستری ، عکس شهیدی را دیدم که نام و چهره اش برایم آشناست ، چرا که با یکی از این دو برادر ، چند سال در یک کلاس نشسته ام و با دیگری هم سلام و علیکی دورادور داشتم . اما مسئله ای در این تابلو بود که آزارم می داد. برگشتم و دوباره نگاه کردم .

شما هم ببینید :



متوجه اشکال مطلب شدید ؟ اشکال اینجاست که ....
۴ نظر ۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۵:۳۱
حمید خان راضی !

آقای نماینده ی شهرستان شبستر در مجلس شورای اسلامی

سلام علیکم.

میدانم زیاد وقت ندارید و صاف می روم سر اصل مطلب

غرض از مزاحمت این بود که چند وقتی است نسیم تبلیغات و مشتری جذب کنی برای انتخابات آینده ی مجلس وزیدن گرفته و برخی عزیزان یادشان افتاده که چقدر مردم شبستر عزیز هستند و باید در مناسبتها ، اس ام اس ! ببخشید ، پیامک تبریک و احیانا فدایتان شوم برایشان فرستاد و دوباره این مردم آرام و مظلوم را شیر کرده و فرستاد وسط میدان . البته نه برای غرش ، که برای دوشیدن شیرشان!

دیری نخواهد پایید که این نسیم دلاویز طوفانی خواهد شد که طومار کاندیدا ها را بر باد خواهد داد و فقط قالیچه ی پرنده ی یکی از آن ها را به ملک سلیمان ! خواهد رساند...

اگر شما نیز قرار است جزو این قافله باشید ، ادامه ی مطالب را بخوانید و بکار ببندید که برایتان سخت سودمند است ! اما اگر بیخیال نمایندگی شده و در افق نگاهتان ، چشم به مسئولیتهای بالاتر دوخته اید ، بقیه مطالب را نخوانید و در مصرف برق صرفه جویی کنید !

و اما بعد ......

۱۷ نظر ۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۲:۵۲
حمید خان راضی !

سلام

خدا وکیلی شهرداری و شورای شهر شبستر در هر موردی در جا می زدند ، در مورد تبلیغات و بنر چسبانی و پوستر پراکنی حرف نداشتند . اما ظاهرا باطری تبلیغاتی شهرداری بی شهردار شبستر و شورای شهر نمونه ! نیز در حال اتمام است.

زمانی برای پیدا کردن یک سوتی از اداره ای باید کلی وقت می گذاشتیم و نیز به برخی منابع نیز دسترسی پیدا می کردیم ، اما وضع نابسامان شهرداری چنان اسفناک است که کافیست به اولین صفحه ی پرتال!!!!!!!!!!!! شهرداری مراجعه کنید و کلی بخندید..


خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است ....... کارم از گریه گذشتست ، بدان می خندم 


خودتان ملاحظه کنید ....

۲ نظر ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۳۳
حمید خان راضی !

سلام

اگر به پیش نویس نامه هایی که در ادارات برای تایپ داده می شود دقت کنید و معلم ادبیات هم باشید نمره ای بین 3 تا 8 به این برگه ها خواهید داد. باز خدا پدر تایپیست ها را بیامرزد که معمولا پیش از تایپ ، این نامه ها را غلط گیری کرده و آبرو داری می کنند.

این از ادبیاتشان. اما من در مورد بقیه ی علوم هم در موردشان شک دارم . بنابر این یک فراخوان برای کارمندان ادارات و مدیرانشون میذارم که مسئله ی ریاضی طرح شده در ادامه مطالب رو حل کنند و جواب رو تو قسمت نظرات بنویسند. (البته اگر از وقت اداری اضافه آوردن و نوشتن تبریک برای انتصاب آبدارچی شرکت فضولات مرغی در دالقوز آباد سفلی  براشون فرصتی باقی گذاشت)

و اما مسئله مورد نظر :

۷ نظر ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۸
حمید خان راضی !

سلام


در خبر ها شنیدیم که شبستر میزبان چند تن از شهدای گمنام خواهد بود  . استقبال مردم و نهاد ها از این کاروان اقدامی درخور تحسین است و بنظر من هر کاری برای پیشواز این قهرمانان گمنام کشور انجام دهیم قطره ای از دریای بیکران عظمت روح این عزیزان را نمیتوان جبران کرد .


نهادها و ادارات نیز در اقدامی درخور تحسین ، برای استقبال از این کبوتران خونین بال آماده میشوند . عکس زیر چند نمونه از پارچه نوشته های نصب شده را به تصویر کشیده است .




اما در میان این نوشته ها که دقیق شوید به نکته ی بسیار عجیبی بر میخورید :

۱ نظر ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۲۸
حمید خان راضی !
اوایل دهه شصت
آن روزهایی را که تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود.
سس مایونز کالایی لوکس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر شکلاتی یام یام تنها دلخوشی کودکی بود.

صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای 20 لیتر نفت،

بگو مگو ها سر کپسول گاز که با کامیون در محله ها توزیع می شد،
روغن، برنج و پودر لباسشویی جیره بندی بود،
نبود پتو در بازار خانواده تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت و پوشیدن کفش آدیداس یک رویا بود.

همه اینها بود، بمب هم بود و موشک و شهید و ...
اما کسی از قحطی صحبت نمی کرد!


همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود، خب درد هم بود.


امروز اما فروشگاه های مملو از اجناس لوکس خارجی در هر محله و گوشه کناری به چشم می خورند و هرچه بخواهید و نخواهید در آنها هست.


از انواع شکلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس و لوازم آرایش تا موبایل و تبلت، داروهای لاغری تا صندلی های ماساژور، نوشابه انرژی زا تا بستنی با روکش طلا، رینگ اسپرت تا...


و حال با تن های فربه، تکیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های گرانقیمت از شنیدن کلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم.

مبادا تی شرت بنتون گیرمان نیاید! مبادا زیتون مدیترانه ای نایاب شود!


متاسفانه اشتهایمان برای مصرف، تجمل، پُز دادن و له کردن دیگران سیری ناپذیر شده است ...


ورشکسته شدن انتشارت، بی سوادی دانشجوهامان، بی سوادی استادها، عقب افتادگی در علم و فرهنگ و هنر، تعطیلی مراکز ادبی فرهنگی و هنری و ...

برایمان مهم نیست ولی از گران شدن ادکلن مورد علاقه مان سخت نگرانیم! ...


می شود کتابها نوشت...


خلاصه اینکه این روزها لبخند جایش را به پرخاش داده و مهربانی به خشم.


فقط کافیه یک ذرّه احساس کنیم که یکى مخالف نظر ماست اونوقت چنان نابودش می کنیم که انگار هیچ خدایی رو بنده نیستیم

هرکس تنها به فکر خویش است، به فکر تن خویش!


قحطی امروز قحطی انسانیت است؛


قحطى اخلاق است؛


قحطی همدلی؛


قحطى رأفت؛


قحطی عشق؛


که ما در این روزگاران آن را به وضوح لمسش می کنیم ...


۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۲۵
حمید خان راضی !

اینجا را می شناسی ؟


دیاری که هر کس به فکر خودش هست…


دیاری که کمتر کسی پیدا می شود برای رضای خدا قدم بردارد…


دیاری که حضور برای خدمت بهمراه حضور برای کسب قدرت، عهدی محکم بسته اند....


فرق را ببین…


آیا کسی هست که .....؟

۰ نظر ۲۰ دی ۹۱ ، ۱۳:۰۹
حمید خان راضی !

سلام  

این عکس و مطلب زیبا رو تو وبلاگ آقای سعید محتشمی دیدم و برای من یکی که واقعا تکان دهنده بود . نظر شما چیه ؟

 

۰ نظر ۱۹ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۱۸
حمید خان راضی !

اگه بار اولتون باشه که از تبریز به سمت ارومیه میرید ، حدودا 65 کیلومتر بعد از تبریز و بعد از طی جاده تاریخی صوفیان - شبستر ( تاریخی از این لحاظ که پدر من موقع شروع این جاده 3 سالش بوده و الان که 83 سالشه جادهه 25 درصد پیشرفت فیزیکی داشته و بقیه پیشرفتهاش شیمیایی بوده ! ) به تابلویی با این مضمون میرسید :



خوش اومدین

اما ....
بیاین ادامه مطالب تا جاهای خوب خوبشو نشونتون بدم....

۰ نظر ۱۹ بهمن ۹۰ ، ۱۸:۵۴
حمید خان راضی !