شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

۲۳۲ مطلب با موضوع «امان از بیسوادی» ثبت شده است

سلام


حتما شما هم خبر دارید که وزیر راه و شهرسازی که در بحبوحه زلزله آذربایجان همراه احمدی نژاد به مکه رفته بود تا حج مستحبی به جای بیاورد ، روز 28 مرداد ، یعنی یک هفته بعد از زلزله ، به مناطق آسیب دیده رفت. 


او که در آن ایام به خاطر این تأخیر ، تحت انتقادات شدید افکار عمومی قرار داشت ، شاید برای رهایی از موج نقدها ، وعده ای ناممکن به سیاهه بلند بالای وعده های دولت دهم افزود: دو ماهه ، مناطق زلزله زده را می سازیم ، زلزله زده ها ، فصل سرما را در خانه های خود خواهند بود ؛ من اطمینان می دهم!



و اما.......

۰ نظر ۰۳ آبان ۹۱ ، ۱۱:۵۱
حمید خان راضی !

سلام


آقای نامجو رو میشناسین ؟ نه منظورم اون کشتی گیر نیست . ایشون وزیر نیرو هستن. چی؟ عکسشون؟ بفرما اینم عکس :





خدا وکیلی وقتی خبر رو خوندم اشک تو چشمام حلقه زد :


۰ نظر ۰۲ آبان ۹۱ ، ۱۱:۴۸
حمید خان راضی !

سلام


دو تا عکس تو ادامه مطلب هست که بد جوری منو بفکر فرو برد....


آقای دکتر : قرارمون این نبود


۰ نظر ۲۰ مهر ۹۱ ، ۰۹:۰۸
حمید خان راضی !

مطلب ارسالی خانم شادی

یه نظر سنجی!


فکر میکنین آدم معمولی هستین یا پولدار ؟؟؟؟؟؟



پس  با من به ادامه مطلب بیاین تا خودتونومحک بزنین.......

۰ نظر ۱۹ مهر ۹۱ ، ۰۹:۰۵
حمید خان راضی !

مطلب ارسال شده توسط خانم شادی :

سلام اقای راضی خسته نباشین.

 را ستش چند روزپیش به سرم مبارک زد که سری به نمایشگاه بین المللی کتاب بزنمو چند تاکتاب موردنیازمو از اونجا سفارش بدم واگه شد چند تا شو بخرم .ضمنا اب وهوایی تازه کنم و چندتا از فک وفامیلای دور واشنا هارو اونجا ببینم واز حالشون باخبر شم. نمیدونم این روزا ملاحظه کردین که، نمایشگاهها به جای اینکه محل تبادل اطلاعات وتکنولوژی باشه بیشتر محل پیک نیک و تفریحات خانوادگی و خریدهای سوپرمارکتیه و فروشنده های هفته بازاری ، بازارشون توپه توپه.ونونشون تو روغن.... از غرفه ها ی نمایشگاها که دیگه نگو ، واگه که نماینده یه شرکت بین المللی باشن که هیچ .نمایشگاه مدن تا عرضه کالا.ومملو از بازدیدکننده..... در این اوضاع واحوال که سرگرم زیرو روکردن کتابها بودم چشمم به دوست قدیمیم افتاد که مترجم بوده وبایک مهمان خارجی برای خرید آمده بودندب بودند از سلام واحوالپرسی ، فرصت را مغتنم شمردم و نظر مهمان خارجی دوستم را در باره نمایشگاه پرسیدم تا ببینم این نکات برجسته نمایشگاههای !!!!!! ایران نظر اورا نیز جلب کرده یانه؟ متوجه شدم او در این مدت کم در باب نمایشگاه برای خود صاحب نظر ی قهار شده لاکن لازم دونستم نظرات اونو بجهت اطلاع شما دوستان عزیز در اینجا بیارم...


ادامه مطلب ....

۰ نظر ۱۹ مهر ۹۱ ، ۰۹:۰۲
حمید خان راضی !

سلام


همینطوری داشتم متن خبر ها رو دوره میکردم که یکی از این اخبار خیلی بهم برخورد.


مطمئنم اگه کمی دقیق بشیم به خیلی ها هم مثل من ممکنه بر بخوره.


تصمصم گرفتم برای آقای عسگر اولادی نامه بنویسم


و نوشتم


هر چند که میدونم فرصت خوندنشو ندارن ........


۰ نظر ۱۴ مهر ۹۱ ، ۱۸:۲۰
حمید خان راضی !

سلام


بچه تر از این که بودم. مثلا ۷ ساله. پدر و مادرم پیش هر فامیل یا آشنایی بودند، می گفتند بچه های امروزی خیلی می فهمند. الان که به بچه های ۷ ساله نگاه می کنم می بینم که بچه های این زمانه نسبت به بچگی ما خیلی بیشتر می فهمند. هم از سیاست سر در می آورند، هم تکنولوژی، ایمیل، فیس بوک، گوگل، دوربین دیجیتال و ….


۰ نظر ۱۱ مهر ۹۱ ، ۱۸:۱۱
حمید خان راضی !

مردی می خواست تا یک طوطی سخنگو بخرد، طوطی های متعددی را دید و قیمت جوان ترین و زیباترین شان را پرسید. فروشنده گفت: "-این طوطی؟ سه چهار میلیون! ....


و دلیل آورد: - "این طوطی شعر نو میگه، تموم شعرای شاملو، اخوان، نیما و فروغ رو از حفظه!"

۰ نظر ۱۱ مهر ۹۱ ، ۱۸:۰۸
حمید خان راضی !

مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد،
وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟
جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم
تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم،
برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !

یک روز
رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید . . .

مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت
به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگرد ها آن روز برای
کلاس نیایند
و وقتشان تلف نشود

یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید
ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود . . .

مرد هر زمان نمی توانست
کار مشتری را با دقت و کیفیت ،
در زمانی که آنها می خواهند تحویل دهد،
سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست

یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند . . .


۰ نظر ۱۱ مهر ۹۱ ، ۱۸:۰۶
حمید خان راضی !

در خیابان مشغول رانندگی هستید. یه ماشین از شما سبقت از راست می گیره ، می پیچه جلوتون و میره. حق قانونی با کیه؟ شما؟ آفرین معلومه خیلی قانونمند هستید. به نظرتون احتمال این هست که تند رفتنش به خاطر یک مساله مرگ و زندگی باشد؟ اگر احتمالش هست لطفاً افسر اجرای قانون نشید و سر به سرش نذارید تا راهشو بره.


تشریف بیارین ادامه مطالب ....


۰ نظر ۰۹ مهر ۹۱ ، ۱۸:۰۱
حمید خان راضی !