577) امان از ریا ......
سلام
دیده ایم در برنامه های همین تلویزیون خودمان البته با سرپوش طنز ، کسی که قرار است از صندوق قرض الحسنه ای وام بگیرد ، درست قبل از ورود به محل ، دکمه ی یقه ی پیراهن را می بندد و پیراهنش را روی شلوار می اندازد ، دیده ایم در همین تلویزیون خودمان که فردی شارلاتان برای اینکه کارش در اداره ای راه بیافتد ، روی پیشانی خود سکه ی داغ گذاشته یا با استکانی کوچک ، پیشانی را "باد کش" کرده تا علامت "داغ جبین" یا "پینه ی مهر نماز" بتواند کاری برایش بکند که قوانین عادی از اجرای آن عاجزند......
اما چیز های دیگری هم دیده ایم که شاید صدا و سیمای ما نتواند نشانش بدهد .....
افرادی که سنشان قد می دهد به یاد دارند که زمانی بود که خیلی چیزها کوپنی بود و حواله ای .... مثل سیمان ، مثل تیر آهن ، مثل موکت و فرش ماشینی و هزار چیز دیگر.
همان افراد فوق الذکر خوب بیاد دارند که افرادی که قرار بود یکی از این حواله ها را بگیرند طبق یک قانون نانوشته ، چند روز صورتشان را اصلاح نمی کردند . البته بسته به اینکه متقاضی چقدر می خواهد و نوبتش رسیده یا خیر ، آن چند روز ممکن بود به چند هفته هم تبدیل شود ! و از همان زمان این مسئله تبدیل به ضرب المثلی ناخواسته شد که هر کس که قبلا ریش نداشت و جدیدا محاسنش را بلند می کرد ، اطرافیان می پرسیدند : خبریه ؟ میخوای حواله ی آهن بگیری؟
دور نیست آن زمانی که دانشگاه ها مثل الان برای گرفتن دانشجو "سینه خیز " نمی رفتند و التماس نمی کردند . اینهمه دانشگاه آزاد و کوپنی و شبانه و غیر انتفاعی و پیام نور و علمی کاربردی و ....... نبود. یک دانشگاه بود که قبول شدن در آزمون ورودیش کار حضرت فیل بود و مراحل قبول شدنش به هفت خوان رستم می مانست ! و یکی از این خوانها "گزینش" بود .... و خدا می داند که از چند ماه قبل مادر شخصی که کنکور داده بود و احتمال قبولیش می رفت ، در تمام مراسم حاضر بود و نه تنها نماز جمعه و دعای کمیل و ندبه و نمازهای جماعت ، بلکه نمازهای مستحبی و قضا شده اش را هم در مسجد می خواند که یک موقع گزینش ، به بهانه ی عدم انقلابی بودن ، کاخ آرزوهای فرزندش را ویران نکند. و بدیهی بود که بعد از ثبت نام در دانشگاه ، کلا قضیه ی مسجد و نماز منتفی بود ! ناگفته پیداست که خود دانشجوی مذکور نیز بایستی چند ماهی قید کفش سفید یا پیراهن آستین کوتاه و ..... را می زد .
الان هم اگر کمی حساس باشید افرادی را خواهید دید که استخدامشان "رسمی" نشده ، و هنوز در دوره ی "پیمانی" یا "آزمایشی" و امثالهم هستند ، اکثر این عزیزان ، مشتری ثابت منابر و معابد و مساجد و راهپیمایی ها و مجالس و همایشهای خود جوش ! هستند و سعی عجیبی دارند تا حتما در دید و تیر مسئول محترم (حضور و غیاب) آن اداره باشند تا به اصطلاح "حاضری" برایشان زده شود ! و مبرهن است که بعد از دریافت حکم رسمی کلا در چنین اماکنی پیدایشان نمی شود !
اینها واقعیات جامعه ی ماست و با پنهان کردنشان فقط خودمان را گول خواهیم زد . نیک میدانیم که بسیاری از محاسن و پوششها ، بسیاری از تسبیح ها و داغ جبین ها و چفیه انداختنها بهانه ای شده برای اینکه کاری راه بیفتد ، برای اینکه مانعی برداشته شود و این اسمش ریا است !
و اما تعریف ریا :
"ریا عبارت است از نشان دادن و وانمود کردن چیزی از اعمال حسنه یا خصال
پسندیده و یا عقاید برحق به مردم، برای منزلت پیدا کردن در قلوب آنها و
اشتهار پیدا کردن پیش آنها به خوبی و صحت و امانت و دیانت بدون قصد صحیح
الهی"
چیز بیشتری نمی گویم . چون میدانم که میدانید هدف چیست . اما سوالی که برای من و امثال من پاسخی ندارد اینست که :
آیا شرکت مدیران ادارات و کارمندان در ساعات کاری در جلساتی که ظاهر مذهبی دارند مانند جلسات قرآن و دعا ، جلسات تقدیر و تشکر ، بازدید روزانه از قبور یا خانواده های شهدا ( صدالبته بغیر از روزهای تعطیل) ، برگزاری همایش ها و جلسات مکرر برای مناسبتهای تقویمی که ماشاء الله تمامی ندارند ، و بزرگنمایی کارهایی که ذاتا جزو وظائف آنها محسوب می شود ، نصب بنر های عریض و طویل برای انجام کارهای ناچیزی که در اصل برای انجام آن حقوق می گیرند ، رسانه ای کردن اول شدن و موفقیتهایی که فقط رتبه اداری دارد و گرهی از کار بندگان خدا باز نمی کند ، بیان سوابق دینی و اوصاف مذهبی شخص که با هیچ معیاری قابل اندازه گیری و راستی آزمایی نیست به عنوان نکات مثبت وی و هزاران هزار نمونه از این دست ، خدای نکرده مصداق عینی ریا نیست؟
بدانند و آگاه باشند که قرآن خدا وعده ی حق داده است . میدانم که خیلی هایشان قرآن را زیاد (نگاه میکنند) اما از آنها می خواهم که اینبار در مورد سوره ی 107 قرآن ، بجای سعی در ادای مخارج کلمات از حلق ، کمی به معنی آن بیاندیشند !
در شهر هر آنچه هست گیرند