همزمان با آغاز سال نو، پخش تیزرهای تبلیغاتی انبوه در خصوص تشویق مردم به انصراف داوطلبانه از دریافت یارانه در تلویزیون آغاز شده است. ظاهرا مسئولان دولت تصمیم گرفته اند با تبلیغات انبوه و تشویق های اخلاقی و میهن پرستانه بخش قابل توجهی از مردم را نسبت به دریافت یارانه منصرف نمایند تا ضرورت حذف و تعدیل اجباری در لیست یارانه بگیران پیش نیاید. در خصوص ماهیت چنین طرحی و میزان موفقیت آن از مناظر گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می توان بحث نمود. موارد ذیل اشارات شبه فرهنگی کوتاهی است در باب اینکه چرا طرح «انصراف از یارانه» محکوم به شکست است!
۱-روز بعد زلزله ورزقان
بود که دوستی زنگ زد برای جمع آوری کمک و سفر به مناطق زلزله زده.پراید را
تا خرخره پر کردیم از آب معدنی و بیسکویت و نان و راه افتادیم سمت چند
روستای آوار شده. جاده پر بود از ماشین هایی چون ما که علی رغم درخواست
مقامات مسئول برای تحویل اقلام مورد نیاز به حلال احمر و پرهیز از سفر
انفرادی به منطقه، شال و کلاه کرده بودند کمک های مردمی را خودشان مستقیما
بین زلزله زدگان پخش کنند! ترافیک بود و تصادف و ...
چه باور کنیم و
چه باور نکنیم بخش قابل توجهی از مردم ما اعتماد و باور کافی به وعده ها و
برنامه ریزی های دولتی ندارند. ساختارها و پروسه های عریض و طویل دولتی در
بسیاری موارد ناکارآمدی خود را نشان داده اند، برای همین هم مردم به
مجموعه های مردم نهاد و غیر رسمی اعتماد بیشتری دارند تا نهادها و ارگان
های رسمی و دولتی! سخت است برای چنین مردمی انصراف از دریافت یارانه و
دلخوش بودن به شعارهای «بهبود وضع نیازمندان»، «ارتقای سطح کشاورزی» و
«تقویت اقتصاد ملی»! حتی هستند هم وطنانی که پول یارانه و بیش از آن را خرج
خانواده های نیازمند می کنند، اما حاضر نیستند با انصراف از یارانه، توفیق
دستگیری از خانواده های نیازمند را نصیب دولت کنند! شاید آنها می ترسند از
صحت و سقم آمار و اطلاعات مجریان اقتصادی دولت، که دیده اند در فاز اول
طرح توزیع سبد کالا، به جای بازنشستگان و کارمندان عادی ادارات، مدیران کل و
روسای ادارات مشمول طرح شده بودند!
۲-مطابق داده های آماری،
ثروتمندان کلان در کشور ما از نظر تعداد در اقلیت مطلق هستند. انصراف چنین
جمع اندکی از دریافت یارانه تفاوت چندانی در بهبود اقتصاد کشور نخواهد
داشت، در عوض طبقه متوسط شهری بخش قابل توجهی از یارانه بگیران را به خود
اختصاص داده است که به نظر می رسد مجموعه هدف در طراحی پروژه «انصراف از
یارانه» هم، همین طبقه در نظر گرفته شده است. با توجه به میزان درآمد متوسط
این طبقه و اوضاع به شدت متغیر اقتصاد کشور، این گروه نمی تواند چنین
تصمیم پر ریسکی را اتخاذ کند و در چنین طرحی مشارکت جدی داشته باشد.عقلا
گفته اند لازمه هر تصمیم اقتصادی داشتن چشم اندازی روشن از آینده است. شاید
دل کندن از ۴۵ هزار تومان یارانه فعلی برای چنین هم وطنانی زیاد سخت
نباشد، اما کسی چه می داند دولت بعدی رقم یارانه را به ۴۵۰ هزار تومان
ارتقا ندهد؟! یا نرخ تورم سال بعد ۵۰% نباشد؟! یا خدای ناکرده رکود
اقتصادی، کسب و کار و تولید و به تبع آن منبع درآمد این طبقه را به تعطیلی
نکشاند؟! و ده ها اما و اگر دیگر که با توجه به اوضاع الاکلنگی درآمد این
طبقه و نیز عدم ثبات مدیریتی و اقتصادی در سطح کلان کشور، تصمیم برای
انصراف از یارانه را در تعارض با آینده نگری شدید این طبقه قرار می دهد.
وقتی نرخ ارز و سود سپرده های بانکی با اندازه زاویه لبخند خانم اشتون در
مذاکرات ۱+۵ دچار نوسان می شود، نباید هم از عدم همراهی هنرمندان و
ورزشکاران و حتی نمایندگان مجلس با «کمپین نه به یارانه!» تعجب کرد!
۳-در
باور بسیاری از مردم ما به ویژه طبقه متوسط که مدام به انصراف از یارانه
تشویق می شوند، راههای مهم تر و بهتری برای کمک به اقتصاد ملی و اصلاح
الگوی توزیع ثروت در جامعه وجود دارند.سختگیری و جدیت در اخذ مالیات از
درآمدهای نجومی برخی افراد خاص، جلوگیری از اسراف و هزینه های سرسام آور
برخی همایش ها و نمایش های پوچ و بی ثمر، خصوصی سازی باشگاه ها و جلوگیری
از تزریق درآمدهای میلیاردی از حساب بیت المال به جیب فوتبالیست ها، اصلاح و
بازبینی در قوانین و ساختارهای اداری برای پیشگیری از فساد و رانت خواری،
تاکید و اصرار بر افزایش کیفیت محصولات داخلی و فرهنگ سازی برای اصلاح
الگوی مصرف، بازنگری در مجوز پاداش های چند ده میلیونی، سفرهای خارجی و
حقوق چند برابری بسیاری از مدیران دولتی که متاسفانه هیچ کارایی اقتصادی و
تخصصی هم در حوزه کاری خود ندارند و ده ها مورد دیگر از جمله مواردی هستند
که می توانند در تقویت اقتصاد ملی بسیار موثر باشند.اگر قرار است اقتصاد
ملی تقویت شود و در خرج هزینه های دولت صرفه جویی شود، ابتدا باید خود دولت
عزم و جدیت خود را در اجرای آن نشان دهد.
نمی توان با یک دست کارمند و
بازاری را برای انصراف از یارانه ۴۵ هزار تومانی تشویق کرد و با دست دیگر
چک صد میلیون تومانی نوشت برای پاداش مدیرانی که اکثرا کاری بلد نیستند جز
«پاراف و امضا»!!
۴-تاریخ بند ناف اقتصاد مردم ایران را به چاه نفت
انداخته است! به تعبیر رضا امیرخانی در کتاب «نفحات نفت» هم، دولت مساوی
است با نفت! سر اینکه جوانان ایرانی سر و دست می شکنند برای رسیدن به یک
شغل دولتی و آب باریکه دائمی اش، این است که حکم کارمندی دولت به منزله
اتصال به منبع لایزال نفت شناخته می شود. کارمند دولتی فارغ از سود و زیان
اقتصادی، بحران های جهانی، ترازهای مالی و حتی رکود و تورم اقتصادی، حقوق
ثابت ماهانه اش را سر موعد دریافت می کند، چرا که نفت پشتوانه دولت است.
اما برخلاف مجموعه های دولتی، شرکت ها و کارخانجات خصوصی به علت نفس کشیدن
در فضای اقتصاد واقعی و رقابتی همواره با افت و خیزها و مشکلات اقتصادی و
تجاری درگیر هستند و بالطبع کارمندانشان هم سهمی از این مشکلات را دارند.
همین تفاوت های مهم در طول دهه های گذشته به صورت یک روحیه ریشه دار فرهنگی
رسوب کرده و باعث شده عموم ما مردم علاقه ای به فعالیت و تلاش اقتصادی در
بخش خصوصی نداشته باشیم و ثبات کم رونق کارمندی دولت را به تلاش و جدیت
پرخطر بخش خصوصی ترجیح دهیم!
حال بعد این مقدمه، باید از رابطه بین
یارانه و نفت پرسید! غلط یا درست، وقتی یارانه به عنوان سهم مردم از فروش
نفت تعبیر و تفسیر می شود، باید تبعات و شبهات بعدی آن را هم پذیرفت. مثلا
اینکه آیا ثروتمندان جامعه سهمی از نفت ملی کشور ندارند؟! اصلا با چه خطکش و
معیاری می توان استحقاق چنین حقی را تعیین کرد؟! آیا مرزبندی یارانه بگیر و
یارانه نگیر تبعاتی برای وحدت ملی نخواهد داشت؟!
حتی با فرض عبور
از چنین شبهاتی، طرح انصراف داوطلبانه از یارانه باز هم مشتری چندانی
نخواهد داشت. مردمی که در ناخودآگاه جمعی خود عاشق حقوق ثابت ماهانه و ثبات
شغلی و کار دولتی هستند، چطور می توانند دل بکنند از یارانه ماهیانه ای که
توسط دولت و از بابت فروش نفت به حسابشان واریز می شود؟! گیرم که مجبور هم
باشند نیم ساعت در صف عابر بانک بایستند!
برگرفته از یادداشت آقای مهدی نور محمد زاده