شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

۸۸ مطلب با موضوع «ادبیات» ثبت شده است

سلام


همین اولش میخوام سلام کنم به معلم کلاس اولمون


خانم لیلی چایلی


اون موقع ها ، اداره آموزش و پرورش فعلی مدرسه ما بود . ( البته بعد ها شد دبیرستان دخترانه خوشگو و برای ما آوردن اسمش هم هراس آور بود .......)


یاد و خاطره معلمینی که چهره در نقاب خاک کشیدن رو گرامی میدارم !


البته ناگفته نماند که فضای تربیتی و امنیتی ! مدارس اون موقع اینقدر فوفولی نبود و بنده خودم که تازه جزو شاگرد زرنگا بودم روز اول مدرسه دوبار از دست ناظم محترم کتک خوردم در حد زندان گوانتانامو !



در ادامه مطالب به بررسی طنز چند عبارت که تقریبا همه معلما بکار میبردن پرداختم ...

۰ نظر ۱۵ مهر ۹۱ ، ۱۸:۲۳
حمید خان راضی !

سلام


همینطوری داشتم متن خبر ها رو دوره میکردم که یکی از این اخبار خیلی بهم برخورد.


مطمئنم اگه کمی دقیق بشیم به خیلی ها هم مثل من ممکنه بر بخوره.


تصمصم گرفتم برای آقای عسگر اولادی نامه بنویسم


و نوشتم


هر چند که میدونم فرصت خوندنشو ندارن ........


۰ نظر ۱۴ مهر ۹۱ ، ۱۸:۲۰
حمید خان راضی !

مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد،
وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟
جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم
تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم،
برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !

یک روز
رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید . . .

مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت
به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگرد ها آن روز برای
کلاس نیایند
و وقتشان تلف نشود

یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید
ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود . . .

مرد هر زمان نمی توانست
کار مشتری را با دقت و کیفیت ،
در زمانی که آنها می خواهند تحویل دهد،
سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست

یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند . . .


۰ نظر ۱۱ مهر ۹۱ ، ۱۸:۰۶
حمید خان راضی !

سلام

یه داستان خیلی جالب تو ادامه مطالب هست که سه تا توصیه ی طلایی برای مدیریت ، به مدیران توصیه میکنه .


البته من مطمئنم که دوتای اولی رو همه مدیران ما بسیار خوب بلدند ولی با سومی مشکل دارند .


خوندن این مطلب رو به همه مدیران تازه کار و اونایی که قصد مدیر شدن دارن مواکدا توصیه میکنم.


۰ نظر ۱۰ مهر ۹۱ ، ۱۸:۰۴
حمید خان راضی !

سلام

آ یا می دانستید کلمه آکبند نه کلمه ای لاتین است و نه فارسی؟آیا می دانید این کلمه از طرف چه کسانی و چطور وارد فارسی شده ؟اگه دوست دارین بدونین من به شما می گم تا فکر نکنین منظورم مغز بعضی از مدیرانمونه


۰ نظر ۰۳ مهر ۹۱ ، ۱۷:۵۲
حمید خان راضی !

سلام


باور کنین موضوع امروز مختص شبستره و بس . داستان اون سوسکه رو که شنیدین که داشته از دیوار بالا میرفته و مامانش هی میگفته " الهی قربون اون دست و پای بلوریت برم !" ؟


یه جورایی حکایت خودمونه - همش میگیم فرهنگدوست و مهد ادب و از این دست حرفها و حاضر نیستیم کوچکترین انتقادی رو هم بپذیریم - اما واقعیته که فرهنگ رو مجموعه ای از باورها و رفتار های خرد (خورد )  تشکیل میدن که در ظاهر به نظر بی اهمیت میان.


نمونه هاش خیلی زیاده - اینکه ما در کنار سطل زباله ، آشغالامونو رو زمین خالی میکنیم ، اینکه فاضلاب آشپزخونه رو مستقیم کانال کشی کردیم تو جوی آب  و هزاران مورد ریز مثل این باعث میشه که ما برخلاف توهمات ذهنی خودمون ، بشیم بی فرهنگ !


از امروز شروع میکنم و این ناهنجاریهای رفتاری رو تو وبلاگ میذارم ، شاید هم فایده ای نداشته باشه اصلا . ولی حداقل باعث میشه گاهی به این فکر کنیم که ما با فرهنگیم واقعا ؟


امیدوارم که خوانندگان هم با ذکر مواردی از این دست کمک کنن


ادامه مطالب رو ببینید لطفا ....

۰ نظر ۰۲ مهر ۹۱ ، ۱۷:۵۰
حمید خان راضی !

بنام خدا

البته بر همگان واضح و مبرهن است که نان حلال خیلی خیلی خوب است. من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم. مثل آقا تقی.


۱ نظر ۰۱ مهر ۹۱ ، ۱۳:۲۲
حمید خان راضی !

سلام

این مسئله که چرا هر از چند گاهی بانک مرکزی از تزریق سکه و ارز به بازار خودداری میکند و قیمت ها بصورت نجومی بالا میرود و بعد دولت با قیمت بازار ، ارز و طلا وارد بازار میکند و قیمت را مدیریت میکند ! اصلا به ما مربوط نیست ها !!!!


حالا ما که میدونیم دولت ما مردمیه و حامی ماهاست ، ولی ممکنه به ذهن عوام الناس ! اینجوری خطور کنه که خود دولت هم وارد این سفته بازی شده و دست آخر هم دستهای پنهان (که همه تهدید به افشا میکنن) ، مقصر شناخته میشن!


داستانی تو ادامه مطالب میخونید که بی شباهت به آشفته بازار ارز و طلا در کشورمون نیست !!!


۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۱ ، ۱۳:۱۶
حمید خان راضی !

سلام

شاید شما هم در اداره امور شهری به مواردی برخوردین که به تقلید از شهرهای بزرگ و میلیونی انجام میشه در صورتیکه شاید خیلی ها اصلا دلیل اجرای اون رو نمیدونن ، نمونه فراوون هست ولی ذکر اونها حساسیت بر انگیزه و ممکنه حساسیت روانی ! جامعه رو به هم بریزه.


کارشناسان و محققین کفار ، در این مورد آزمایش جالبی انجام دادن که نظر شما رو به دیدن اون در ادامه مطالب جلب میکنم و خواهش میکنم بعد از دیدن تصاویر چند لحظه فکر کنین ببینین میتونین مورد مشابه تو زندگی روزمره ی خودمون پیدا کنین ؟

۰ نظر ۲۶ شهریور ۹۱ ، ۱۳:۰۴
حمید خان راضی !

سلام

شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه ! حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود !!! به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری می دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی می دزدید... داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن را بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده...!

اما ....

۱ نظر ۲۵ شهریور ۹۱ ، ۱۳:۰۲
حمید خان راضی !