شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

سلام

در سایت وزین گلشنراز به مطلبی برخوردم که استاندار آذربایجان شرقی گفته اند :



خوش ترین و بهترین لحظات زندگی ام به زمان جنگ برمی گردد که یک بسیجی ساده بودم و امروز نیز درلباس دیگری در خدمت به نظام اسلامی هستم.


آقای استاندار : بنده به استاندار قبلی نیز ارادت داشتم و گاهگاهی در مورد ایشون مطلب می نوشتم (اینجا) . اما الان هم خواستم سلامی عرض کنم (البته بدون طمع) و هم خاطر نشان کنم که :

من نیز چون شما یک بسیجی ساده بودم در زمان جنگ ، البته بخت یاری نکرد و استاندار نشدم و همان بسیجی ساده باقی ماندم ، نمیدانم شما در آن زمان کجای جنگ بوده اید ، اما جایی که من و دوستانم بودیم (چه آنهایی که رفتند و چه آنهایی که ماندند) ، اصلا خبری از خوشی نبود .

دود باروت بود و ترکش توپ و خمپاره ، هوای داغ بود و سرب مذاب ، خون بود و آتش ، گرسنگی بود و تشنگی و بیخوابی ، زخم بود و درد ، فریاد بود و غریو ، صدای شنی تانک بود و ناله ی همرزمان زخمی ، اسارت بود و مفقود الاثری ، بدنهای تکه تکه بود و اعضای قطع شده ،  در شهرهایمان نیز بمباران  بود و وضعیت قرمز ، کودکان له شده زیر آوار و فریاد مادران فرزند از دست داده ، ناله یتیمانی که دل سنگ را آب می کرد ، کمبود بود و مشقت و زحمت ، کوپن بود و احتکار و گرانی ، ........

خلاصه هر چه بود درد بود ، زحمت بود ، ستمی بود که بر مردم مظلوم ایران می رفت و من نمیدانم آیا مظلومی در دنیا هست که به او ظلم بشود و بعد ها از آن دوران به عنوان خوش ترین لحظات زندگی یاد کند ؟ آیادیدن تکه های بدن همسنگران و شنیدن شیون مادران ایام خوش ما بود ؟ اگر چنین است که من میخواهم تا آخر عمر روی خوشی را نبینم !

خدا آن روز ها را ببرد و دیگر نیاورد . نگارنده را به عدم درک فضای معنوی جبهه و شادی وصل و این چیز ها متهم نکنید که از دید من معنویت لازم نیست حتما در سایه ی جنگ باشد و شادی وصل ، یار همیشگی مومن است .

دوستانی در منطقه خودمان داریم که آنها هم زمان جنگ خیلی شاد بودند ، سربازیشان افتاده بود در یک منطقه پشت جبهه و عکاسی می کردند و با مسئولین عکس یادگاری می گرفتند  (که ما هر سال دو سه بار باید ببینیم و بهشان آفرین بگوییم) و در آب شنا می کردند و خلاصه حالی می کردند اساسی !!!!  نمیدانم شما کجا بودید . اما از زمان جنگ بخوشی یاد نکنید که داغ ترین داغها را در سینه ی ما همین جنگ کاشت و عزیز ترین عزیزان را در همین جنگ از دست دادیم .

امیدوارم با تدابیر شما و سایر مسئولین ، حق مردمی که در زمان جنگ سینه سپر کردند پایمال نشود . امیدوارم با ترویج شادی و یاد آوری روز های خوش تر ! دمی از بار غم این مردم مظلوم بکاهیم . یکی از دوستان هم که اینجا نشسته اند گفتند این را هم بنویسم :

امیدوارم کار اداری هیچ بنی بشری به معاونت عمرانی استانداری و کمسیون ماده پنج ! نیفتد ، چون دوستان ما آنجا بلایی بر سرمان می آورند که جیش الشعبی دشمن در آن زمان ها ! بر سرمان نیاورده بود . چند روز پیش که شهرداری شبستر لطف کرده و برای اینکه از دست من خلاص شوند ، کار مرا به کمسیون ماده فوق ! ارجاع داده بودند ، با دلی پردرد از آن اداره بیرون آمدم و پشت وانتی ، شعری را دیدم که اشک از چشمانم سرازیر شد . نوشته بود :

رفیقان آمدند ...... دشمن به فریادم برس !

عزت زیاد

نظرات  (۴)

۰۳ آذر ۹۳ ، ۱۱:۵۳ آشنای قدیمی
سلام
واقعا حرف دل بود  و بر دل نشست.
خدایا مارا دچار دسته سومی نکنید.مارا از اسامی +72 نفر عاشورا نکنید.مارا از گرفته های قرآن بر سر نیزه نکنیدو....
حمید خان اجازه میخواهم با شما مخالفت کنم و به بیتی از مثنوی کفایت:رقص و جولان بر سر میدان کنند/رقص اندر خون خود مردان کنند. اینهایی که شما نوشتید درست است. اما وقتی ملتی مورد تهاجم قرار گرفت او را از خون دادن و خندیدن گریز و گزیر نباشد.شاید منظور دکتر جبارزاده سادگی و صداقت بسیجیان و رزمندگان باشد؛ایثار و گذشت دلاوران از هردست.مگر نه این که ما به همان روزها می بالیم و با سرافرازی آن ایام را یاد می کنیم؟اصلا می خواهم به یک واقعه تاریخی اشاره نمایم و بگذرم. عمار را که می شناسیم فرزند شهید بود یعنی پدر و مادرش را شهید کرده بودند. بعد از گذشت روزهای سخت و تلخ وشیرین صدر اسلام جانباز شد. یک گوشش را از دست داد گاهی دوستان به شوخی او را مورد مطایبه قرار می دادند ؛اما مضمون کلام او این بود که با بهترین گوشم نباید کاری داشته باشید. کسی جنگ را دوست ندارد. قران هم بدان اشارت نموده«کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم»ولی در سختیهاست که جوهر افراد نمایان می شود و چون خورشید درخشان... با عرض پوزش.
پاسخ:
سلام
متنی که نوشتم نظر شخصی ام بوده و برای نظرات مخالف از جمله نظر شما احترام قائلم
اما
فرق است بین تحمل هدفدار و لذت بردن
کارگری که در گرمای تابستان عرق می ریزد و کار میکند ، از این سختی لذتی نمی برد . بلکه لذت آن بعد ها نمایان می شود زمانی که می تواند با درآمد آن کار نان حلال بخانه ببرد . بنابر این آن کارگر از "دسترنج" خود و "حاصل دسترنجش" لذت می برد و از لحظات کار کردن و رنج کشیدن به عنوان "خوشی و لذت" یاد نمی کند .
آرمانهای جنگ برای ما لذت بخش بوده و هست . اما کسی در میدان جنگ لذت نبرده است و "خوش" نبوده است . برای مثال شاید آزادگان از دیدن نتیجه ی درد هایی که کشیده اند راضی باشند اما هیچ اسیری از روزهای اسارات و درد و رنج و گرسنگی و کتک و تحقیر و دوری ، به عنوان روز های "خوش" یاد نمی کند .
اینکه ما به دفاع مقدسمان می بالیم به این مفهوم است که از دستاوردهای آن راضی هستیم و فکر می کنیم به سختیهایی که در آن دوران کشیدیم می ارزد. نه به این معنی که در آن دوران "لذت " می بردیم و "خوش" بودیم . چه کسی الان حاضر است دوباره روزهای جنگ باشد؟ مسلما هیچکس. در صورتیکه همه آرزو میکنند که روزهای خوشی تمام نشود و یا تکرار شود .
به هر حال از ابراز توجهتان ممنونم. باز هم با نظرات ارزشمند ما را بنوازید . خیلی دوست دارم بدانم زمان جنگ سن شما چقدر بود و چکار می کردید؟ آیا در جنگ (مستقیما) حضور داشتید؟
سلام بنده در زمان جنگ تحمیلی بیست و هفت سال داشت و توفیق حضور در جبهه را هم دارد . دعاگوی شما هم هستم .کسی از جنگ لذت نمی برد. آیه را بدان خاطر نوشتم.امام حسین(ع)هم دوست نداشت در کربلا بجنگد. اما دست از سرشان برنداشتند تا شد آن چه شد اینک ما به ایشان و دفاعشان می بالیم.زنده باشی.
سلام منتقد خان جنک خاطرات تلخ داشت وهم خاطرات شیرین خاطرات تلخ خسارات وارده وویرانی ها واز دست دادن جوانان رشید خیلی از جوانان پیران مانند حسین وار ومظاهر وار جنگیدند وبه شهادت رسیدند شیرینیش را الان میفهمیم که در زمان جنگ همه باهم برادر بودیم و یک دل هیچ کس رزمنده بافرمانده فقط درجلسات طرح عملیات مشخص می شد والا در میدان جنگ هیچ تفاوتی نداشتند وقتی از شهید مهدی باکری خواستند به عقب برگردد فرمودند من بابسیجیانم برمی گردم تنها برنمی گرددمولی الان همه خود را رئیس می دانند همین جاست که می گویند جنگ شیرینی خودش را داشت شیرنیش از نوع ناپلئونی نبود از نوع شهادت بود واما در سخن آشنای قدیمی بگویم دسته سومی رابه دسته دومی عوض کن دسته دومی ها به دنبال ریاست ومال اندوزی بودند دسته سومی ها حسرت ازاینکه ماندند ودسته دومی ها رامی بیند دق می کند و با دق آنها از این دنیا سفر می کنند خدایامارا ازدست این دسته دومی ها خلاص کن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">