سلام
دیروز بعد از مدتها توفیقی دست داد تا برای بار N ام فیلم اخراجی های اول را ببینم . یکی از صحنه هایی که تا بحال اینقدر تاثیر گذار نبود صحنه ای است که اکبر عبدی ( معروف به بایرام لودر! ) در اولین شب ورود به جبهه به سرعت دنبال عکاس رفته و میگوید : بچه ها ! عکاس باشی رو آوردم . یه عکس اینجا بعد ها تو تهران خیلی به درد می خوره ......
بی رو دربایستی یاد یه تعداد از عزیزان افتادم که این روزها به هر بهانه ای جلوی دوربین می روند . البته بر همگان واضح و مبرهن است که تاثیر میکروفن و تریبون و گوش شنوا بسیار بیشتر است اما چه باید کرد .... وقتی مادر نیست ، با زن بابا باید ساخت ..... (قویون اولمین یئرده ، گئچی یه عبدالکریم دییر لر !)
راستی چه شده که این روز ها بعضی ها اینقدر شوق عکس گرفتن و مطرح شدن دارند ؟ اینکه برخی ها عشق در عکس بودن و با مقامات و مسئولین عکس انداختن را داشته باشند قبلا در مورد یکی از دوستان بسیار مشاهده می شد ، اما نیک می دانستیم که ایشان ، بالاترین مکان ممکنی را که در این دنیا سهمشان بود ، همینی بود که الان هست ، و به دلیل قابلیتهای خاص ایشان ! امیدی برای صعود به رده های بالاتر نیست و بنابر این تمثال مبارک ایشان را در تمام صحنه ها حمل بر بر آورده شدن آرزوهای زمان جوانی می کردیم !
اما چند صباحی است که بعضی از دوستان که ظاهرا سهمشان از انقلاب و نظام (برای خدمت به مردم البته !) کمی بیشتر از بقیه شده است ، عجیب عشق خدمتگزاریشان فوران کرده و جالبتر اینکه تمام این حس خدمتگزاری نیز باید مستند شود و رسانه ای شود تا برای آیندگان به یادگار بماند ! بهانه اش فرقی نمی کند . خواه افتتاح یک آب انبار باشد یا خزینه حمام . افتتاح چند باره یک سالن چند منظوره باشد یا رفتن به کنار دریا ! مهم این است که عکسی باشد و شرح کوتاهی بر قابلیتهای مدیریتی بی نظیر و تاکید بر لیاقت ایشان برای تصدی پستهای بالاتر و مکانی هم باشد که بتوان در عرض سی ثانیه سی عدد کامنت تر و تمیز نوشت و از ایشان و فعالیتهای نادرشان نقدیر نموده و ایشان را نمونه ی مجسم مدیریت در دهر ( بقول دوستان در عرصه ی گیتی !) دانست ...
گفتیم نمونه ... یاد یه مطلب دیگه
افتادم .... از قدیم گفتن " سوز سوزی گتیریر ،، آرشین بزی !" دقت کردین که این روزها برخی از مدیران دست ششم
و هفتم در شهرستان بصورت خودجوش ! و یکشبه نمونه می شوند ؟ شما یکروز صبح از خواب
بیدار می شوید و می بینید که در و دیوار پر از بنر هایی است که از یک مدیر تقدیر و
تشکر کرده اند و او را لایق ریاست شورای امنیت سازمان ملل دانسته اند ! هر چقدر به
در و دیوار زدیم خودمان را نفهمیدیم که این مدیر بسیار نمونه از چه کانالی مدیر
شده اند ؟ ملاک انتخاب شدن ایشان چه بوده ؟ چه فعالیت و خدمات خارج از وظائفی
انجام داده اند که نمونه شده اند؟ نمونه در بین چند نفر شده اند و رقبایشان چه
کسانی بوده اند؟ و بالاخره مردم (یعنی کسانی که حقوق این مدیران را پرداخت می
کنند) چقدر در انتخاب شدن ایشان به عنوان نمونه سهم داشته اند ؟ خدا وکیلی تو یه
شهر فسقلی اینقدر مدیر و فوق مدیر لایق داریم خوبه شهرهای بزرگ از شدت مدیریت
منفجر نمی شوند !
جالب است نه ؟ صد البته جواب سوالهای فوق به کسی مربوط نیست . ارباب رجوع یا همان مردم باید قبول کنند که ایشان نمونه شده است . بعبارت بهتر فقط برای انجام کارهایی که وظیفه ی ایشان بوده و برای آن دولا پهنا حقوق از بیت المال میگیرد از طرف فلان شورا یا بهمان مجمع مدیر نمونه شناخته شده و مردم هم باید فقط تقدیر کنند و تشکر کنند و مجیز بگویند و امتیازی هم که به آنها داده می شود اینست که می توانند عنوان (های) خودشان را از قبیل عضو انجمن لحافدوزان پایتخت ! یا مدیر نعلبندان واحد فلان یا معاون آب حوض کشان شعبه ی بهمان ، آخر تبریکشان بنویسند و بدین سان راه را برای انتخاب شدن نمونه خود در آینده هموار کنند !
شورای شهر هم که در تبریک گفتن و بنر چسباندن نظیر ندارند . ایکی ثانیه بنر آماده است . من موندم که اگر در شهری مثل تهران که هزاران برابر اینجا مدیر دارد (اونم مدیرهای واقعی هاااااااا) چطور بصورت دوره ای مدیر نمونه انتخاب می شود ؟و اگر قرار باشد که برای هر مدیر به اندازه این شهرستان فکسنی تبریک گو و بنر چسبان باشد چهره شهر فقط بنر دیده می شود و والسلام ! عجیب تر هم این است که ده ثانیه بعد از اعلام انتخاب مدیر نمونه ی دوره ای ! سیل تبریکات و سونامی بنر ها که ظاهرا از مدتها قبل آماده شده سرازیر می شود . خیلی با حاله ها ..... نه؟
بزرگترین هنر این مدیران این است که در انجام وظائفشان تخطی نکرده اند ! چنانکه اگر به متن تبریک ها نگاه کنید اکثر تبریکات و تشکر ها بخاطر این است که با رویی گشاده با مردم برخورد کرده اند یا کار ارباب رجوع را به موقع انجام داده اند ! واقعا خسته نباشند . من هم بابت انجام ابتدایی ترین وظائفشان به اینها تبریک می گویم و توصیه میکنم که حتما از کمر بند های طبی استفاده دائمی بفرمایند که یک موقع خدای نکرده فشار نیاید به کمرشان !
البته نباید از داستان یک کلاغ ، چهل کلاغ گذشت . می شود حکایت شخصی که بخاطر کهولت سن ، در حرفه ی خود پیشکسوت معرفی می شود اما وقتی به شهر می رسد ، پیشکسوت می شود نمونه ! بنر و پلاکارد هم دم دست هست . بالاخره هستند دوستانی که هوای آدم رو داشته باشند و آبرو داری کنند !
مطرح شدن به هر طریق ممکن ! این اصل خدشه ناپذیر شهرستان ماست ! خواه از طریق حضور در محافل و مجامع باشد و خواه از طریق انتشار عکس هفت سالگی ایشان در رسانه های مثلا عمومی ! این که این عکس که کاملا شخصی و خصوصی است چطور به دست منتشر کننده می رسد خود حکایتیست! و توضیحش نیز چنین است : آیا این مرد دلاور مدیر لایق رزمنده دفاع مقدس مرد خدا و نیکوکار تلاشگر عرصه ی فلان را می شناسید ؟ این القاست یا شناساندن ؟ مثلا با شناختن این عکس کدام مشکل از مشکلات آفریقای مرکزی یا کدام مسئله از داراییهای بلوکه شده ایران در اروپا حل می شود ؟ باباجان ! مردم که .... نیستند . بقول معروف " اون مدرسه ای که شما توش درس خوندی ما مدیر مدرسه بودیم همونجا !"
البته میدانیم که این تعریف ها و عکس ها برای افرادی که هیچ سابقه ی بدرد بخور برای مطرح شدن ندارند کافی نیست ! اما خوب چکار می شود کرد ؟ اولین لقمه ی مدیریت بدجور مزه کرده و باید از هر راه ممکن به فکر پله ی بعدی نردبان بود . اینطور نیست ؟
اولین و در دسترس ترین راه ممکن افتتاح است ! تعویض روغنی یا نان فانتزی یا حتی یکی از انباری های فلان دانشگاه هم باشد کفایت میکند . مهم اینست که چند نفر بیایند و روبانی بریده شود و در محاسن شخص مورد نظر داد سخن داده شود و صدالبته عکاسی هم باشد که عکسهایی بگیرد که تصادفا ! مدیر مربوطه در تمام آنها حضور دارد و بلافاصله هم باید منتشر شوند . بر خلاف خبر های مهم که نبود ماشین و ندادن شام و هزار و یک بهانه دیگر هست ، همه اینها در این مراسم بطرز عجیبی راست و ریس می شود ! بعدش هم میماند یک کامنت نویس قهار که زیر عکسها به تعداد نوترونهای کره ی خاکی نظر بنویسد و صد البته تعریف و تمجید کند و لیاقت مثال زدنی ایشان را برای تصدی پله ی بعدی نردبان به همه گوشزد کند... این وسط مردم هم که ..... دیگه ! البته راه نیمه تمام صوفیان شبستر که صرفا برای مطرح شدن عده ای ! بطور "بساز بنداز" به زور افتتاح و به این مردم قالب شد مثال جالبیست !
راه دوم حضور در جلسات و مراسم ها است . باز هم فرقی نمیکند عنوانش چه باشد . کوه رفتن دانشجو باشد یا شیخ ولی رفتنش ! امتحان دادن یا ندادنش ! عزا باشد یا عروسی (البته عزا بهتر جواب میدهد) . مهم اینست که رسانه ای شود و بشود عکس انداخت و رسانه ای کرد و بشود تقدیر و تشکر کرد .( و صد البته هم باید در ساعت اداری باشد ) البته در تشکرات بایستی حتما به تغییرات شگرف به وجود آمده در مجموعه ی عظیم ! و کهکشانی ! تحت مدیریت ایشان حتما اشاره شود . می ماند در آمدن از خجالت اصحاب رسانه ! که آنهم مایه اش یک کاغذ ابر و باد و یک پرینتر اداری لیزری و یک قاب چوبی و کمی شیشه که بتوانند در مجموع یک لوح تقدیر یا سپاس یا یک چیزی تو همین مایه ها ! تشکیل بدهند و تمام ! قضیه بخوبی و خوشی برگزار شده و همه هم راضی و خوشحالند !
کارهای جانبی بعضی از مدیران سطح
چندم در این شهرستان اینقدر زیاد شده که کار اصلی یادشان رفته است ! نوشابه باز
کردن و تقدیر کردنشان از همدیگر ، اشکالات اساسی در سیستم گوارشی همشهریان پدید
آورده است . ریاکاری ها و مقدس نمائیهایی که حتی یک بچه ی دارای سندروم DOWN نیز معنی آن را بسادگی درک میکند ولی
نمیدانیم چرا روز به روز زیاد تر می شود ؟
بگذارید رک و راست بگویم . دست و پا زدن های یکباره برخی افراد و نزدیک بودن تغییرات در برخی از پستهای شهر ، ذهن افرادی همچون من را آشفته می کند . بیاد داشته باشید که همانطور که مردم معنی پیامکهای تبریک و تسلیت کاندیداهای نمایندگی مجلس و حضورشان در تمام مراسم ترحیم را (آنهم درست یکماه مانده به انتخابات) می فهمند ، معنی این حرکات شما را نیز خوب می فهنمد و اگر به رویتان نمی آورند ، از نفهمیشان نیست ، از نجابتشان است !
کدام مدیریت؟ کدام کار برجسته و کدام خدمات شایان است که بایستی بابت آن از شما بطور شبانه روزی تقدیر بشود؟ از بابت جاده سازیتان ؟ برخورد خوبتان با مردم ؟ حاضر بودن در سر کار؟ تلاش برای پیشرفت منطقه ؟ از مدارستان ؟ از دانشگاههای سراسری و آزاد و کوپنی و پیام نور و پیام ظلماتتان؟ از کجا بگویم ؟
در مورد کشاورزی و دامداری ماشا الله
کرور کرور دانشمند و کارشناس و صد البته به مقدار کافی مدیر و رئیس هست که دائما
نظر می دهند و حرفهای قشنگ می زنند اما
تخم مرغ و گوشت مرغ روز به روز بقیمت خون
پدرانمان نزدیک تر و نزدیک تر می شود !
در مورد فساد اداری که .... چه گویم که نا گفتنم بهتر است ....... زبان در دهان پاسبان سر است !
در مورد دانشگاههایمان که الحق و و الانصاف بعضی از شعباتشان رکورد دارد اجرای مراسماتی هستند که پیشتر سخنش رفت .... دانشگاهی که برای پذیرش دانشجو و به عبارت بهتر "فروش و اجاره ی صندلی های دانشگاه" شب و روز آگهی میدهد و منت قبولی های ارشدش را بر سر مردم می گذارد به این سوال جواب دهد: چرا با اینهمه گل و بلبلی که شما برایمان ترسیم میکنید هنوز هم کشتی هایی که حامل پناهجویان برای استرالیاست هفتاد درصدش را همین فارغ التحصیلان شما تشکیل میدهند ؟ چرا در دانشگاههای شما ، پایان نامه ها و تحقیق ها را از طریق کلید های میانبر کپی و پیست در عرض نیم ساعت از اینترنت جمع آوری می شوند و اگر کسی حوصله همین کار را هم نداشته باشد می تواند براحتی پول بدهد و تحقیقات بخرد؟ آیا بغیر از این است که مسابقات روبوکاپ که با آنهمه ادا و اطوار برگزار میکنید و تا بحال ما چیزی بغیر از یک ماشین که یک خط را دنبال میکند چیزی ندیده ایم؟ که تازه آنهم با آرمیچر خارجی و آی سی خارجی و همه چیز خارجی فقط "سر هم " می شود ؟ چرا بابت دانشجویانی که باید امید و آینده ساز کشور باشند ولی به لطف خدمات شایان شما فقط یک برگه کاغذ دستشان گرفته اند و بغیر از تدریس همان خزعبلات در همان دانشگاه کار دیگری از دستشان بر نمی آید باید اینقدر از شما بابت تلاش برای خودکفایی علمی کشور (آنهم روی بنر چینی) تقدیر و تشکر نوشته شود و حرص مردم را در بیاورد؟
خودروی ملی که همین کارشناسان و فارغ التحصیلان و صد البته مدیران اینهمه پزش را دادند چرا با تحریم تولیدش متوقف شد ؟ مگر صد در صد داخلی نبود ؟ شاید هم مدیرانی مثل شما فقط "شو" خود کفایی اجرا کرده بودند؟ اگر تمام شما مدیران شهرستان را یکجا جمع کنند میتوانید ریالی قیمت تخم مرغ را پایین بیاورید ؟ من قول میدهم آنموقع در صف اول تبریک گو های فراوان ! شما باشم. ولی خود نیز بهتر میدانید که اینکاره نیستید و شاید تعریف و تمجید هایی که فقط و فقط بین خودتان رد و بدل میشود ، شائبه ی مدیریت برایتان بوجود آورده است .
همه ی اینها را گفتم تا این را بگویم . احمق فرض کردن مردم حقی است که شاید مردم بخاطر بزرگواری خودشان یا بی اهمیتی رویاهای شما ، از آن می گذرند ولی بعضی چیز ها قابل گذشت نیست . برای تصدی یک پست مدیریتی یا امید برای شرکت در دور بعدی انتخابات مجلس از روحانیت و خانواده ی شهدا مایه نگذارید . اگر میبینید که روحانیت منطقه در برابر چنین خیمه شب بازیهایی سکوت کرده اند ، عبرت بگیرید و سوء استفاده نکنید. بیاد داشته باشید که روحانیت در کشور ما همان روحانیت است که سید ضیاء الدین طباطبایی ها را شناخت ، بنی صدر ها و قطب زاده ها و خیلی های دیگر را شناخت ولی به امید اصلاح تا روز آخر و تا زمانی که کارد به استخوان نرسید دم بر نیاورد . مراقب باشید آقایان !
آرمان شهدایی که برای این کشور جان دادند بازدید شما از خانواده شان در وقت اداری و ساعتی که متعلق به بیت المال است و با استفاده از امکانات دولتی و تبلیغ برای پست های دنیوی خودتان نبود ! آرمان شهدای ما دادن لوح تقدیر و پتو به خانواده هایشان نبوده است و چه عجب است که بین تمام فعالیتهای شما این یک قلم اینقدر مفصل رسانه ای می شود و درست در لحظه ای که شما دارید لطف میکنید و پتو به پدر شهید می دهید هم بطور خیلی خیلی تصادفی عکس انداخته می شود ! آیا تا بحال در روز تعطیل و در ساعتی بغیر از ساعتی که بابتش از بیت المال حقوق می گیرید و بدون دوربین و جار و جنجال و کارناوال ، بدیدار خانواده شهدا رفته اید ؟ میتوانید قسم بخورید که هیچ خانواده ی شهیدی از مجموعه تحت مدیریت شما دست خالی برنگشته است ؟
خانواده شهدا چیزهایی را برای این انقلاب داده اند که در مخیله شما نمی گنجد ! خیلی با ارزش تر از تمام پتوها و روتختی های عالم بود ! خیلی با ارزش تر از سهمی بود که شما از نظام می خواهید و آنها نخواستند ، با اینکه در برابر دریای کاری که آنها برای نظام کردند شما قطره ای بیش نیستید ....
آیه های " فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ" و "وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ " را زیاد بخوانید ، میترسم آخر کارتان به "فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ" ختم شود چون خیلی وقت است که در اذهان مردم مصداق "الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ" شده اید! پتو ها و لوح سپاسها را برای خود و اعوان و انصار بگذارید و برای خانواده شهدا کار کنید . انجام وظیفه کنید و انتظار تقدیر و عکس وبلاگ هم نداشته باشید، باشد که در کنار رستگاری آخرت به پست مدیریتی و احتمالا نمایندگی مجلس هم برسید و برای نجات دریاچه ی ارومیه حرفهای خوب و دلنشین بزنید و از خودرو سازان هم تفحص کنید و از آمریکا بابت دخالتش در کودتای دو قرن پیش ! غرامت بخواهید !
این روز ها هر جا پای صحبت کسی نشسته
ام از این کار مشمئز کننده ی شما که بخاطر مطرح کردن خودتان آبروی خانواده شهدا را
که عزیز ترین کسان ما هستند بر سر عکسهای تبلیغاتی خود به حراج گذاشته اید سخن
گفته اند و در بین آنها نیز از خانواده شهدا ، اشکها دیده ام و گریه ها شنیده ام .
نصیحت این برادر کوچک را بجان بخرید . نگران نباشید . موقعیتتان بخطر نمی افتد . طبق معمول هم به فکر تهمت و افترا و تهدید و محکومیت و ادعای تشویش اذهان و تخریب ارکان و تکفیر و عناد و بر اندازی و سیاه نمایی و حسادت و این صحبتها نیز نباشید که حربه ایست که تیغه ی آن مدتهاست کند شده است . به اصحابتان (اعم از رسانه ای و غیر رسانه ای ) بگوئید چنین نکنند که در افتادن با "آگاهی مردم " و "شعور مردم" تمام ابهت همین چند صباح پشت میز نشینی را نیز بر باد می دهد،لطفا مردم را "جیگر" فرض نکنید. اما توصیه ام را در مورد نمایشی که به راه انداخته اید جدی بگیرید . سپاس از خانواده شهدا با لوح نمی شود . باید شهید آنان سر لوحه ی شما باشد . باید برای این نظام کار کنید تا پولی که می گیرید حلال باشد . مطمئن باشید این مردم سره را از ناسره خوب تشخیص می دهند . مطمئن باشید اگر بیراهه بروید ، در آن دنیا یقه ی شما را خواهند گرفت ، هر چند که در این دنیا پیراهن بدون یقه پوشیده باشید . اگر تا بحال از امکانات دولتی و مردم و جاده و سد و مجلس ختم مایه می گذاشتید ، اگر برای خرج شدن پول مردم برای مردم ، منت سرشان گذاشته اید ، مردم از سر بزرگواریشان نادیده میگیرند ، اما مراقب باشید ، از خط قرمزی که شهدا با خونشان برای مسئولان نظام کشیده اند عبور نکنید که ممکن است پایتان سر بخورد و سر خوردن آن طرف خط قرمز ها افتادنش هم سر می شکند و هم سر شکستگی به بار می آورد ! مطمئن باشید الان و هر زمان دیگر یک تار موی سفید پدر یک شهید برای ما به اندازه ی تمام مدیریت و ایضا تمام آمال و آرزوهای مدیریتی شما و از تمام شور و حرارت شما برای شیفتگی خدمت ! برتر و بالاتر است. ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون
من آن چه شرط بلاغ است با تو می گویم .................... تو خواه از سخنم پند گیر ، خواه ملال