شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

سلام

به پیشنهاد بسیاری از دوستان (و صد البته بکمک اونهاو شما) میخوام بحثی باز کنم در خصوص خرافاتی که در دین ما وارد شده. بسیاری از چنین خرافاتی ، ناخواسته بوده و ناشی از شرایط زندگی آدمها بوده و  بعضی از اونها با اهداف خاصی اعمال شده .


این خرافات به مرور زمان اینقدر در ذهن و جان مردم پیشرفت کردن که تبدیل به "فرهنگ" و بعد از اون تبدیل به "باور های دینی" شدن . اسلام دین روشنگری و ضدیت با جهل و نادانیست، اما چه بسا که تلاش برای نزدیک شدن به دین ، در خیلی از موارد باعث "فرار عده ای دیگر ازدین" میشود.


افراط و تفریط های بیشمار باعث شده تا یافتن "اسلام ناب محمدی" که امام خمینی همواره از آن سخن میگفت ، بسیار سخت شود . در ادامه مطالب به دو مورد که خود عینا شاهد بودم اشاره خواهم کرد و مثل همیشه تکیه بر اطلاعات ارزشمند شما خواننده ی گرامی ، در ادامه ی بحث یاریم خواهد کرد.


1 - چندی پیش در مجلس ختم یکی از آشنایان در روستای "قره تپه"  حضور به هم رسانیده بودم! واعظی روحانی بر منبر سخن میگفت و در ذم نزول و نزولخواری بسیار گفت. احادیثی مبنی بر زشتی و حرام بودن "ربا" و "نزول" گفت که بسیار برایم دلچسب بودند و در دل به اطلاعات دینی ایشان احسنت میگفتم و به روح آن مرحومه رحمت می فرستادم که هر چند تا وقتی زنده بود ایشان را ندیده بودم ولی مجلس ختمش باعث شد تابا یکی از معضلات جامعه بیشتر آشنا بشوم. ولی با کمال تعجب ، سخنی که در انتهای بحث مطرح فرمودند این بود :


برای اینکه از گناه نزول و نزولخواری در امان بمانید ، موقعی که مثلا میخواهید ده میلیون تومان به کسی بدهید و یکماه بعد ده و چهارصد! بگیرید. یک چیزی از همون دم دستتون پیدا کنید . مثل خودکاری چیزی ! و بلافاصله از جیب لباس خود خودکاری در آوردند و به مردم نشان دادند و گفتند : کسی که گیرنده ی پول است (منزول !) این خودکار را در دست بگیرد و کسی که قرار است پول را بدهد و بهره را بگیرد (نازل!) اینطور بگوید : من این خودکار را از تو خریدم به مبلغ ده میلیون تومان ! و یکماه بعد آن را به تو خواهم فروخت ده میلیون و چهارصد هزار تومان ! خودکارت هم پیش خودت باشد!  اگر اینطور بگویید نه تنها گناه ندارد ! بلکه چون گره از کار مسلمانی باز کرده اید و شرعیات را هم رعایت کرده اید ثواب هم دارد!


ادامه ی صحبتها را دیگر نشنیدم و با حالت (هروله) - حالتی میان دویدن و راه رفتن - از مسجد خارج شدم و بانتظار ایستادم تا موقع خروج به آن روحانی عزیز بگویم که این دستوری که ایشان فرمودند خرافات و بدعت در دین ماست یا واقعا توصیه ی واقعی دین ما؟ که دیدم موقع خروج عده کثیری دور ایشان را گرفته اند و چاق سلامتی میکنند . از میان آن افراد ، که بسیار نیز خندان بودند ، دو نفرشان را شناختم! (و شاید آنهایی که بالاجبار پول نزولی گرفته اند آنها  را بسیار بهتر از من می شناختند ) که با شدت هر چه تمام در حال واشکافی توصیه ایشان بودند که یک موقع خدای نکرده مال حرام در زندگیشان وارد نشود !


2 - در بسیاری از موارد ، شدت علاقه به انبیاء و اولیاء ممکن است باعث ورود خرافات در وصف آنها بشود. عجیب است که در کشور ما "مداحی" یک شغل محسوب می شود و برایش کارت ویزیت هم چاپ می شود و اتفاقا شغل نان و آب داری هم هست. بین این مداحان ، افراد بیسوادی هم پیدا میشوند که در توصیف حضرت ابوالفضل آنچنان اغراق میکنند که از آنهمه عشق و عظمت در ذهن ما فردی بلند قد با چشمانی بسیار زیبا باقی میماند. مگر ارزش آنحضرت به قد و قواره و چشمان زیبا بود ؟ بیاد دارم در مجلسی ، یکی از این مداحان چنین نقل می کرد :


زمانی که امام حسین (ع) دید تمام یارانش کشته شدند ، سوار بر اسب شد و قسم خورد که احدی از سپاه کوفه را زنده نگذارد و آنقدر از آن ها بکشد که خون تا زانوی ذوالجناح برسد. سوار بر اسب شد و شروع به قتل عام سپاه کوفه کرد و خدا چون دید اگر ادامه دهد تمام آن سی هزار نفر را خواهد کشت و این در شان امام نیست! جبرئیل را فرستاد تا افسار ذوالجناح را بگیرد و به گودالی هدایت کند (گودال قتلگاه) و آنجا چون خون جمع شده بود ، خون به زانوان ذوالجناح رسید و امام چون دید چنین است ، دست از قتال برداشت و سپاهیان کوفه آمدند و از اسب به زمینش کشیدند و وی را به شهادت رسانیدند!


ملاحظه فرمودید عزیزان ؟ دست بر قضا آنجا فرصتی دست داد و من از مداح مذکور سوال کردم :

- صحرای کربلا سرزمینی بیابانی با شنهای ریز (ماسه بادی) است و اگر شما با تانکر هم خون بریزید ، تا ارتفاع زانوی اسب (حدود 80 سانتی متر) بالا نمی آید .اگر کل خون آن سی هزار نفر را تا قطره آخر حساب کنیم -هر نفر حدود 5 لیتر - میشود 150 هزار لیتر که باز به آن ارتفاع نمی رسد . چه جوابی دارید ؟


- در کفر سپاهیان کوفه که شک نداریم که ؟ پس چرا خدا با کشتن آنها مخالف بوده و جبرئیل را مامور جلو گیری از این امر کرده است . اگر چنین است پس لعنت به سپاهیان یزید برای چیست ؟

و چند تا سوال دیگر که هنوز به آخر نرسیده بود که مداح مذکور با نگاهی "عاقل اندر سفیه " به من گفت . برادر من ، شما که هنوز ایمانت به دم و دستگاه امام حسین کامل نشده و داری به حرفهای "نوکر" امام حسین ایراد میگیری جات تو این مجلسا نیست. برو به همون "استخر پارتی ها" برس!. گفتم : امام حسین به روشنگر و آگاه بیشتر از نوکر نیاز دارد ها..... که ماشین اومد دنبالشون و سوار شدند و رفتند چون باید به مجلسی ! دیگر فیض می رساندند.


جدیدا شنیده ام  که مداحان و افرادی که بدون سواد و علم و صلاحیت لازم ، در مجالس ، مسائل شرعی را نیز پاسخ میگویند و مردم ساده لوح حتی خوردن چایی مانده در ته استکان آنها را تبرک! و موجب شفا ! میدانند ، و اینکه این افراد فقط نصف چایی را میخورند تا افراد بیشتری بتوانند با پسمانده ی آنان متبرک شوند ، دال بر تبحر آنان و نعوذ بالله خدایی بودن آنان نیست ، دال بر این است که من و شما داریم کم کاری میکنیم . بنابر این بر خود فرض میدانم که در زدودن پرده سیاه و کثیف جهالت بکوشم . تا نظر دوستان چه باشد

۹۲/۰۵/۲۳
حمید خان راضی !

فالگیری

بخت باز کنی

خرافات

نظرات  (۲۳)

۲۳ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۱۰ آنا شبستری

خوب می گید تکلیف جماعتی که پیرو این خرافه پرستی شدند چی هست؟

رفرنسی دارید برای معرفی اسلام واقعی و تحریف نشده به زبان شیوای فارسی (بغیر از کتاب مقدس)

پاسخ:
بله
رفرنس خوب سراغ دارم .ذهن های بیدار و قلب های بیکینه که در جامعه ی ما کم نیستند . کافیه یه ذره دو ر و برتون رو نگاه کنید !
اقا وضع خراب تر از این حرفاست
پاسخ:
ما خراب تر از ایناشم دیدیم ! خوب باید چیکار کرد ؟ همرنگ جماعت بشیم و تنها به صرف اینکه گریه ثواب داره تو چنین مجالسی شرکت کنیم و بزنیم تو سرمون و صدامون هم در نیاد؟ باید از جایی شروع کنیم دیگه
نه اولا که نمیشه همرنگ جماعت شد و شمایی که فهمیدی باید جدای جماعت باشی
اما متاسفانه این فرهنگ در خون و رگ مردم ما نفوذ کرده و سخت میشه بیرون اورد شاید خیلی قبل از شما بنده سعی در اگاه سازی مردم کردم ولی به جایی رسیدم که مجبور شدم ول کن چون تاثیری ندارد
ضمنا این مختص ایران نیست و در کل جوامع مردم برخی خرافات دارند 
حمید خان میشه لطفا اول خرافات را برای ما تعریف کنید تا همه یک تعریف واحد از خرافات داشته باشیم
وهرکس با تعریفی که احتمالا تو ذهنش داره نظر نده!
 فکر نمیکنید اینطوری بهتر به نتیجه برسیم؟
پاسخ:

خیلی هم عالیست. اینم معنای خرافات (جمع خرافه)

خرافه (جمع: خرافات) به معنی اعتقاد غیرمنطقی به تأثیر امور ماورای طبیعت و خلاف عقل، علم و تجارب شهودی در امور طبیعی است. خرافه، به عبارت دیگر، هر نوع اندیشه باطل و خلاف واقع است. معمولاً در خرافه، رویدادها و حوادثی که با هم ارتباط منطقی ندارند، به یکدیگر ربط داده می‌شوند و یا علت و معلول یکدیگر دانسته می‌شوند. معمولا خرافات ریشه در واقعیات دینی و یا تجربی در زندگی بشر داشته اند و به مرور تبدیل به خرافه شده‌اند. خرافات، «پندار موهوم» است که سپس تبدیل به گفتار یا کردار نیز می شود ولی به هر حال نه تنها ریشه در علم و عقل و شرع نداشته بلکه حتی پایه‌ای که در خیال و تخیل نیز ندارد. پس باید گفت خرافات مبتنی بر وهم است که خود از نظر روانی، ریشه در جهل و ترس دارد.خرافات به خصوص در زمان انحطاط جامعه و حکومت رشد کرده و توسط سودجویان ترویج می‌شود تا هم بار مشکلات به نیروهای ماورایی نسبت داده شود و هم اینکه مردم به جای تلاش، اتحاد و مبارزه برای حل مشکلات خود دست به دامان نیروهای ماورایی شوند

دین استوارترین ستون حیات مادی و معنوی انسان است که به او عزت و شرافت می بخشد و او را از اسارت ها و تعلقات و وابستگی های نفسانی و حیوانی آزاد می سازد. دین برنامه سعادت و رستگاری بشر است. دین کیمیای معنوی، نوش دارویی است که سبب آرامش حقیقت انسان که همان جان ملکوتی او است می شود. دین، امری قدسی و الهی است که در آن خطا و اشتباه و آسیب و آفت راه ندارد. خطاپذیری و اشتباه کاری مربوط به امور بشری است و آسیب و آفت در بحث آسیب شناسی دین و دینداری، به حقیقت دین باز نمی گردد، بلکه به نحوۀ رویکرد مردمان به دین و فهم و تلقی انسان از دین و نوع معرفت دینی و شیوۀ دینداری باز می گردد.

آفات دین دارای شاخه های مختلفی است؛ زیرا یک دسته از آفات دین آفاتی است که متوجه ایمان شخص دین دار و متدین است که همین آفات گاهی در مرحله شناخت و معرفت دین است (آفات دین پژوهی) و گاهی در مرحلۀ عمل به احکام و دستورات و رعایت احکام و حدود و حقوقی است که دین، رعایت آنها را واجب نموده است مثل حسد و عجب و فخر. دسته دیگر از آفات دین آفاتی است که در مسائل اجتماعی دین مطرح است نظیر خرافات و تحریفات و اعمال سلیقه ها که حفظ و صیانت و گسترش دین را تهدید می کند.

وارد کردن خرافات و بدعت ها در دین، نمایش چهره ای موهوم و خیالی و غیر واقعی از دین و…از آفات و آسیب های بسیار خطرناک ابقاء و گسترش و توسعه دین در جوامع بشری است. آمیخته شدن آموزه های اصیل دین با خرافات، بدعت ها و مسائل خارج از دایره دین و عقل، سبب ایجاد تصویر غیر واقعی و غیر قابل قبول از دین خواهد شد که نتیجه اش طردشدن دین است.

امیدوارم با مطالعات دقیق تر به این موضوع بپردازیم و به اعتقادات کسی لطمه نزنیم....

ممنون از تعریف جامعی که از خرافات داشتین.
اگه درست فهمیده باشم هر چیزی که با عقل سلیم در تضاد باشد خرافه است.
اما تعریف عقل سلیم چیه؟چه کسی عقل سلیم رو تعریف میکنه؟مگه همه ما و اصولا هر شخصی خودشو عاقل نمیدونه؟اصلا مگه انسان  ناقص خلق نشده؟
پس چطور وبا چه معیاری باید خرافه رو تشخیص داد؟
این سوالاتی که توذهن منه ؛اگه دوس نداشتین تاییدش نکنید.
پاسخ:
هر چیزی که با عقل سلیم در تضاد باشد حتما خرافه نیست . مثلا معجزات پیامبران با عقل جور در نمی آید ولی خرافه هم نیست . بعضی از موارد استثناء هستند. در بعضی موارد هم عقل ناتوان است از درک موضوع ، مثلا خود من در مورد میزان وسعت فضا همیشه هنگ میکنم ، بخاطر همین اگر یکنفر بگوید که تعداد ستارگان آسمان صد به توان دویست است نمیدانم باید باور کنم یا نه؟
درست است که اکثر انسانها خودشون را عاقل می دونند ولی خوشبختانه ما مسلمانها در این مورد ملاک و شاخص و برهان داریم. پیامبر ما "عقل کل " بوده است و ما میتوانیم معیار خوبی برای سنجش میزان عقل داشته باشیم . حضرت علی زمانی میخواستند برای جنگ خارج شوند و فالگیران ایشان را منع میکردند و میگفتند بهتر است امشب خارج نشوید که "قمر در عقرب" است و شکست خواهید خورد. ایشان به اصرار همان شب رفتند و پیروز هم شدند تا ثابت کنند مرز بین خرافات و ایمان واقعی کجاست .
ملاک تشخیص خرافه بنظر من ترکیبی از عقل و دین (البته دین واقعی و خالص) هست


خرافات، جمع خرافه، به معنای عادات و عقایدی است که برخلاف عقل و منطق و علم باشد و با موازین شریعتْ سازگار نباشد. خرافات و اوهام، مانعی برای رشد خرد و اندیشه انسان‌ها به حساب می‌ایند و باعث دوری آنها از مسیر سعادت و کمال می‌شوند. بسیاری از ستمگران تاریخ برای تحکیم قدرتشان، از طریق ترویج خرافات بین مردم، اهداف خود را دنبال می‌کردند، آنها می‌دانستند تسلّط بر مردمی که به جای عقل، دنباله‌روی اوهام و خرافات هستند، آسان‌تر است. امّا پیامبر اعظم(ص) با هدایت مردم، آنها را به سلاح ایمان و عقل و منطق تجهیز کرد تا خرافات را از معنویت، و اوهام را از واقعیات باز شناسند. دین اسلام، غل و زنجیرهای خرافات و موهومات را از دست و پای اندیشه و عقل مردم برداشت.1

خرافات، خارج از دین است


خرافات، جمع خرافه، به معنای عادات و عقایدی است که برخلاف عقل و منطق و علم باشد و با موازین شریعتْ سازگار نباشد. خرافات و اوهام، مانعی برای رشد خرد و اندیشه انسان‌ها به حساب می‌ایند و باعث دوری آنها از مسیر سعادت و کمال می‌شوند. بسیاری از ستمگران تاریخ برای تحکیم قدرتشان، از طریق ترویج خرافات بین مردم، اهداف خود را دنبال می‌کردند، آنها می‌دانستند تسلّط بر مردمی که به جای عقل، دنباله‌روی اوهام و خرافات هستند، آسان‌تر است. امّا پیامبر اعظم(ص) با هدایت مردم، آنها را به سلاح ایمان و عقل و منطق تجهیز کرد تا خرافات را از معنویت، و اوهام را از واقعیات باز شناسند. دین اسلام، غل و زنجیرهای خرافات و موهومات را از دست و پای اندیشه و عقل مردم برداشت.1

گزارش این شماره از نشریه، به موضوع «خرافات» اختصاص دارد. می‌خواهیم بدانیم این موضوع تا چه حد، گریبانگیر افراد جامعه اسلامی ماست؟ و این که مرز بین معنویت و خرافات کجاست؟

چند دقیقه‌ای بود که از دور، نگاهش می‌کردم؛ ولی تردید داشتم که جلو بروم یا نه. پسرک ده یا دوازده ساله، با چشمان درشت روشنش - که هیچ تناسبی با چهره آفتاب‌سوخته و پوستِ قهوه‌ای رنگش نداشت - به عابرانی که از جلوی پارک عبور می‌کردند، چشم دوخته بود و از آنها می‌خواست که فال‌هایش را بخرند. عاقبت، توجّهش به سمت من جلب شد.

- خانم، فال می‌خوای؟

با تردید گفتم: باشه یکی بده.

- فال دویست تومانی، خیلی بهتره! البته صد تومانی و صد و پنجاه تومانی هم داریم.

- یکی از همون فال‌هایی که می‌گی بهتره رو بده.

خوش‌حال شد، پرنده‌اش را به پاکت‌های فال نزدیک کرد و پرنده، یکی از فال‌ها را برداشت و پسرک، آن را گرفت و به من داد. در حال پرداختن پول فالم بودم که یک خانم مسن، با قیافه‌ای متین و موقّر، به سمت ما آمد و از پسر، تقاضای دو فال کرد. بعد از خریدن فال‌هایش می‌خواست برود که از او پرسیدم: شما به فالْ اعتقاد دارید؟

گفت: «نه خیلی». گفتم: اگر نه، پس چرا دو پاکت فال خریدید؟

نگاه پرسشگر و چهره متعجّبش را که دیدم، فهمیدم که باز هم فراموش کرده‌ام خودم را معرّفی کنم. قبل از این که جواب سؤالم را بدهد، خودم را معرّفی کردم و در مورد موضوع گزارشم توضیح دادم. بعد گفتم: شما فکر نمی‌کنید فال هم نوعی خرافات باشد؟ گفت: «خانم خبرنگار، شما خودت هم که فال خریدی!».

کمی جا خوردم و گفتم: درست است. کنجکاو شده بودم که ببینم در این فال‌ها چه چیزی نوشته که بعضی از مردم به آن علاقه دارند. گفت: «اگر حقیقتش را بخواهید، من هم اعتقاد چندانی به این چیزها ندارم و فکر می‌کنم خرافات‌اند؛ ولی از شما چه پنهان، مشکلات زندگی، گاهی آن قدر آزاردهنده و غیر قابل تحمّل می‌شوند که آدم برای رهایی از فشار عصبی ناشی از آنها، به این خرافات روی می‌آورد، به امید این که کلماتی امید بخش در آنها بخواند و به اینده، امیدوارتر شود».

گفتم: چرا دو تا فال خریدید؟ گفت: «به نیت دو فرزندم. یک پسر و یک دختر دارم که هر کدام، مشکلاتی دارند و خیالم از بابت هیچ کدامشان راحت نیست. اینها را خریدم تا شاید با خواندنشان دلخوشی پیدا کنم و بتوانم این دلخوشی را به آنها هم منتقل کنم».

سپس ادامه داد: «من معلّم بازنشسته هستم. همیشه سعی کرده‌ام شاگردانم و فرزندانم را به اینده امیدوار کنم؛ ولی گاهی خودم هم فکر می‌کنم به اینده، هیچ امیدی نیست».

از خانم «ف» خداحافظی کردم و داخل پارک رفتم. روی نیمکتی نشستم، حالا فرصتی بود که فالم را بخوانم. نوشته بود: «زنی بلند بالا و چشم سبز، توطئه‌ای خطرناک علیه تو کرده و باید خیلی مواظب خودت باشی و در آخر، پیروزی از آنِ توست». به ناگاه، چهره عمّه‌ام با آن چشمان سبز رنگش را مجسّم کردم و از این تصوّر که او علیه من توطئه کرده باشد، حسابی با خودم خندیدم. کمی دورتر از من، پسر جوانی با تلفن همراهش مشغول صحبت کردن بود. حرف‌هایش که تمام شد، به سمت او رفتم و پس از توضیحات لازم، سؤالم را مطرح کردم.

علی باقر دوست، 21 ساله و دانشجوی رشته علوم سیاسی در این باره گفت: البته در زمان ما خرافات نسبت به گذشته، خیلی کم‌رنگ‌تر شده، ولی نمی‌توان گفت که از بین رفته است. خرافات، از زمان‌های بسیار قدیم وجود داشته و هنوز هم هست. پیامبر اسلام(ص) با خرافات، به شدّت مخالف بود و به طور غیر مستقیم، با آن مبارزه می‌کرد. پیامبر(ص) در این مبارزه، از شیوه‌های خشن استفاده نمی‌کرد، بلکه با آگاهی دادن به مردم و بدون شوک وارد کردن بر آنها، اعتقادات خود را بیان می‌کرد. به عنوان نمونه، زمانی که مردم، دلیل خورشید‌گرفتگی را به فوت فرزند پیامبر(ص) نسبت دادند، ایشان این موضوع را رد کرده و آن را خرافه دانستند و کسوف را امری طبیعی و از ایات الهی بیان کردند. وی، اسلام را دینی پیشرفته می‌داند که اجرای صحیح دستورهای آن، دوری از همه نوع خرافات و رسیدن به معنویتی خالص و سالم را به دنبال دارد.

کمی دورتر، روی نیمکتی زن و شوهر جوانی نشسته بودند. کنارشان رفتم و بعد از معرفی خودم، نظر آنها را در مورد خرافات و این که جامعه ما چه قدر درگیر خرافات است پرسیدم.

آقای وطن خواه1، 27 ساله با تحصیلات حوزوی گفت: ابتدا باید مرز بین خرافات و واقعیت را شناخت. برخی از انسان‌ها همه امور ماورای طبیعت را خرافه می‌دانند. حتی در غرب، افرادی هستند که دینداری و اعتقاد به زندگی پس از مرگ و وجود روح و خدا را خرافات می‌دانند. اینها افراد علم‌زده‌ای هستند که به علم اندک بشر امروزی در علوم طبیعی، مغرور شده‌اند، در مقابل قدرت خدا، سرکش و طغیانگر شده، و آن را باور نمی‌کنند. در واقع، اینها هرگونه معنویتی را خرافات می‌دانند، ولی از طرف دیگر باید بپذیریم که برخی از دینداران هم از آن طرفِ بام افتاده‌اند و دین را با خرافات، مخلوط کرده اند. از آن جمله شاید بتوان از مداحی‌های افراطی‌ای که ائمه را موجوداتی فرا انسانی و عجیب و غریب و افسانه‌ای معرفی می‌کنند، نام بُرد که اینها همه خرافاتی هستند که در دینْ داخل شده‌اند.

همسر آقای وطن خواه هم در این باره می‌گوید: به نظر من در جامعه ما هم مثل هر جامعه دیگری، افراد خرافاتی وجود دارند؛ ولی تعدادشان آن قدر زیاد نیست که این را یک معضل بدانیم.

او ادامه می‌دهد: البته مسائل پذیرفته شده‌ای هم هستند که ممکن است کسانی که خود را روشن‌فکر می‌دانند، آنها را خرافات بدانند؛ ولی واقعیت دارند، مثلاً چشم زخم و سِحر و جادو واقعیت دارند؛ ولی بعضی‌ها ممکن است آن را خرافات بدانند، در حالی که من در زندگی شخصی خودم با چند نمونه از این موارد، برخورد داشته‌ام و حقیقی بودن آنها به من اثبات شده است.

حرف‌های خانم آقای وطن‌خواه مرا به یاد حرف‌های دوستم انداخت. دیروز، وقتی موضوع گزارش این شماره از مجله را با یکی از دوستانم - که نام مستعارش فرشته محقق است - ، در میان گذاشتم، او که خود از خبرنگاران جوان است در این باره گفت: من انسانی خرافاتی نیستم، ولی یک چیزهایی هم هستند که از دوران کودکی برایم تبدیل به باورهایی شده که به آنها معتقدم. اگر چه ممکن است دیگران آنها را خرافات بدانند.

وقتی از او خواستم که بیشتر توضیح بدهد گفت: مثلاً این که هر وقت عطسه می‌کنم، کاری که قرار است انجام دهم را به تأخیر می‌اندازم؛ چون به تجربه، به من ثابت شده است که هر وقت به این موضوع اهمیت نداده‌ام، دچار مشکل شده و ضرر کرده‌ام. یا مثلاً این که نگه داشتن کبوتر چاهی در خانه، بد یمن است و باعث به هم ریختن زندگی صاحب‌خانه می‌شود. این موضوع هم به من اثبات شده؛ چون چند سال پیش، کبوتری در خانه داشتیم که تلف شد و یکی دو روز بعد از آن، برادر هفت ساله‌ام نیز فوت کرد.

فرشته ادامه داد: البته گاهی مردم، مرز بین خرافات و معنویت را گم می‌کنند، ولی بیشتر خرافه‌هایی که در جامعه رایج می‌شوند، عمر کوتاهی دارند و ماندگار نیستند؛ ولی امور معنوی و مذهبی، چون سرچشمه الهی دارند، ماندنی‌اند و منحصر به مکان و زمان خاصی نیستند.

از پارک خارج شدم، در حالی که هنوز به معلّمی فکر می‌کردم که می‌خواهد به وسیله چند پاکت فال، به خود و فرزندانش روحیه و امید بدهد.

به راستی، سرچشمه خرافات چیست و چگونه می‌شود مرز بین معنویت و خرافات را تشخیص داد؟

حجه الإسلام عباس الهی، کارشناس ارشد معارف و تفسیر علوم قرآنی و از اساتید مدرسه امام خمینی و دانشکده علوم قرآنی، در این باره می‌گوید:

اولین مرز بین معنویت و خرافات، ارزشمندی معنویات و ضد ارزش بودن خرافات است. درباره حقیقت ماهیت انسان، دو نظریه وجود دارد:

1 . نظریه الهیون یا روحیون که انسان را حقیقتی مرکّب از جسم و روح دانسته و روح انسان را جاویدان و فناناپذیر می‌دانند که این نظریه، با اسلام هم مطابقت دارد؛

2 . نظریه مادیون که انسان را جسمی نابود شدنی می‌دانند و به روح معتقد نیستند.

با توجّه به این که در مورد شخصیت انسان، اختلاف نظرهایی بین این دو گروه وجود دارد، امّا هر دو گروه در این مورد، اتفاق نظر دارند که اموری غیرمادی به نام «معنویات» وجود دارند که به انسان، ارزش و شخصیت می‌دهند و تفاوت بین انسان و حیوان را باعث می‌شوند.

امور معنوی، همان ارزش‌های انسانی و اعتقادات صحیحی مانند توحید، عدالت، ایثار، خدمت به خلق و ... هستند. در برابر این امور، یک سری ضد ارزش و خرافات هم وجود دارند.

مرز دیگری که می‌توان بین معنویت و خرافات قائل بود، واقعی بودن معنویات و غیر واقعی بودن خرافات است. انسان باید مطالب را همان گونه که هستند درک کند و حبّ و بغض‌ها و پندارهای خود‌ساخته، نباید مانع از درک واقعیات شوند.

در میان قبایل عرب حجاز، خرافات زیادی رایج بود، از آن جمله، مرسوم بود که پسرخوانده همه احکام پسر را داشت و ازدواج با همسر طلاق داده‌اش را حرام می‌دانستند؛ ولی پیامبر، بدون ترس از حرف و حدیث‌ها به امر خداوند عمل کرد و با همسر زید (پسرخوانده‌اش) ازدواج کرد2 و به این ترتیب، یک سنّت غلط جاهلی شکسته شد.

حاج آقای الهی، تلقین، تبلیغات، ترس و جهل را از عوامل گرایش به خرافات می‌داند و می‌گوید: عده‌ای با تبلیغات وسیع و تلقین به مردم و بر اساس اهداف و منافع خود، موجب انتشار خرافات در جوامع می‌شوند، عده‌ای هم از روی ترس، باوری غلط را می‌پذیرند (مثل کودکی که از تاریکی می‌ترسد).

گاهی هم از روی جهل و ناآگاهی، به چیزی اعتقاد پیدا می‌کنند، مثلاً منشأ سیل و زلزله و خورشیدگرفتگی را نمی‌دانند؛ در نتیجه، آن را به اتفاق دیگری ربط می‌دهند مثل زمان پیامبر، که گمان می‌کردند علت خورشیدگرفتگی، فوت فرزند پیامبر است.

گاهی هم از یک اتفاق جزئی، یک نتیجه‌گیری کلی می‌کنند، مثلاً چهارشنبه، کیف پولشان را گم می‌کنند و از آن به بعد، چهارشنبه‌ها را نحس می‌دانند.

برای شناخت ارزش‌ها از ضد ارزش‌ها و یافتن مرز بین واقعیت و دروغ، لازم است سطح علم و آگاهی خویش را افزایش دهیم. این امر، با شناخت نسبت به مسائل و دستورهای دینی حاصل می‌شود. مهم‌ترین عامل شناخت، کسب معرفت و ایمان به خدا و پیروی از قرآن و روایات است. وجود ما باعث شومی و نحوست نیست. عطسه یا خواندن جغد، دلیل بر صبر کردن یا فال بد زدن نیست. اسلام، با این خرافات، مخالف است. علی(ع) نیز فال بد زدن را درست و حق نمی‌داند.

سوره اعراف، ایه 157.

سوره احزاب، ایه 37.

نهج البلاغه، خطبه 400.






خرافات در نوروز و ریشه های آندر کلام شهید مطهری(ره)

تنها متن اصیل اسلامی است که دچار چنین آفتی نشده و آن هم بخاطر خاتمیت و جاوید بودن کتاب آسمانیش است. اما در بین پیروان دین اسلام به ویژه مردم عادی و آنهایی که از معارف غنی اسلامی بی خبرند نیز خرافات مشاهده می شود. سنت دیرین ایرانی نوروز از این قاعده مستنی نیست با وجود آداب بسیار نیک همچون دید و باز دید اعمال خرافی در این آیین ملی وجود دارد. بزرگان دینی در طول تاریخ تلاش کردند که مردم مسلمان را نسبت به خرافی بودن برخی از اعمال نوروز آگاه کنند و به اعمال نوروزی رنگ دینی بدهند که :

صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ ... (1)؛ رنگ خدایى(بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام؛) و چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟!

در نوروز عمده خرافات در خصوص روز سیزدهم فروردین است. مردم عوام آن روز را نحس می دانند و برای اینکه از نحسی این روز رها شوند روز سیزده از خانه به بیابان و سبزه زار پناهنده می شوند. در کنار این خرافه چند خرافه دیگر نیز پدید آمده که ظاهرا ناشی از همین نحس دانستن این روز است. مانند سبز کردن سبزه قبل از عید و گذاشتن آن سر سفره هفت سین و در آخر دور ریختن آن در روز سیزدهم. البته یک خرافه دیگر در مراسمات قبل از عید به نام چهارشنبه سوری هست که برای آن نیز نمی توان توجیه عقلایی یافت. بلکه تا به حال آثار و تبعات جبران ناپذیر جسمی و روحی بدنبال داشته است. سفره هفت سین هم با اعتقاد به اینکه شگون می آورد دلیلی ندارد اما از آن جهت که فال نیک است عیبی نباید داشته باشد مگر آنکه قائل شویم که این عمل می تواند زندگی ما را از این رو به آن رو کند. یعنی برای طبیعت در کنار خداوند متعال اثر گذاری بر جهان را بپذیریم همانگونه که مادی گرایان قائلند که منجر به شرک می شود. بنابراین خرافت در نوروز این چند تاست:

1.نحوست سیزده

2.گره زدن سبزه و دور ریختن آن

3 . خارج شدن از منزل در روز سیزده فروردین

4. سفره هفت سین

5. چهارشنبه سوری (مقدمه برای ورود به عید)

بشر به طور کامل خودخواه است... یعنی نمی خواهد مسئله شکستهای خودش را متوجه خودش بکند. همیشه دنبال این می گردد یک چیز دیگری پیدا کند و بگوید این بدی، این شکست، این بدبختی که پیدا شد؛ این من نبودم؛ این فکر من نبود ... بشر برای اینکه از تقبل مسئولیتها فرار کند

یکی از دین شناسان معاصر که هم فقیه است و هم فیلسوف اسلامی و هم مفسر قرآن و مأنوس نهج البلاغه آیت الله شهید مطهری است. شخصیتی که بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی رحمة الله علیه درباره ایشان فرمودند: « آثار قلم و زبان او بی استثنا آموزنده و روانبخش است و مواعظ و نصایح او که از قلبی سرشار از ایمان و عقیدت نشأت می گرفت، برای عارف و عامی سودمند و فرحزاست.» (2) این عالم بزرگ درباره خرافات و علل آنها بیاناتی دارند که به اختصار تقدیم می گردد. ایشان در ابتدای سخن می گوید: در میان همه اشیایی که بشر برای آنها شئامت و نحوست قائل است اعداد سهم بیبشتری دارند... و در میان اعداد هم از همه به ا صطلاح مظلومتر و بیچاره تر و توسری خورتر عدد 13 بوده است. استاد این عقیده انحرافی را عمومیت می دهندکه: اطلاع پیدا کردم که ملتهای به اصطلاح پیشرفته یعنی اروپاییها و آمریکاییها صد درجه از ما به این عدد تهاجم کرده اند. (3)

استاد در ادامه ریشه نحس دانستن این عدد را بررسی می کنند: دو خاصیتی که در بشر هست سبب پیدایش فکر نحوست در اشیاء و اعداد شده است. یکی اینکه بشر به طور کامل خودخواه است... یعنی نمی خواهد مسئله شکستهای خودش را متوجه خودش بکند. همیشه دنبال این می گردد یک چیز دیگری پیدا کند و بگوید این بدی، این شکست، این بدبختی که پیدا شد؛ این من نبودم؛ این فکر من نبود ... بشر برای اینکه از تقبل مسئولیتها فرار کند آمده است برای اشیاء برای چهارشنبه برای 13 برای ... نحوست قائل شده است... خاصیت دیگر روح تنبلی است که در انسان می باشد. انسان وقتی بخواهد علت قضایا را بفهمد باید از طریق علمی و عقلی کاوش و تفکر و جستجو و تفحص کند تا علت واقعی اشیاء را درک کند. ولی با خیال همه قضایا را زود می شود حل کرد... با یک کلمه خودمان را راحت می کنیم می گوییم علت اینکه ما در این جنگ شکست خوردیم این بود که مثلا در روز چهارشنبه شروع کردیم یا روز 13 بود...  علامه مطهری مخالف بودن این عقیده را با قرآن بیان می کند که: قرآن کریم در آیات زیادی با کمال صراحت این مطلب را می گوید که منشأ فال بد هر شومی و نحوستی که وجود دارد خارج از وجود خود بشر نیست.

یعنی بشر ممکن است فکر و عقیده اش، فکر و عقیده شومی باشد، وقتی که فکر و عقبده اش سراسر خرافه و جهالت است شومی در جهالت است. شومی جز در اخلاق فاسد در جای دیگری نیست. شومی جز در اعمال پلید در چیزی نیست. استاد بعد از دلیل قرآنی روایتی در این باب نقل می کنند: پیغمبر اکرم در کمال صراحت فرمود: رفع عن امّتی الطیره. (4)  در امت من تطیر و فال بد وجود ندارد. خود پیغمبر اکرم اشیاء را به فال نیک می گرفت و هرگز فال بد نمی زد و از فال بد منع می کرد. فرمود هر وقت به دلت بد آمد با آمدن چیزی دلت چرکین شد اعتنا نکن مخصوصا برو. (5) (6)

در پایان وظیفه ما در برابر این خرافات چیست؟ آیا منفعلانه عمل کنیم و سکوت نماییم چون نمی شود با آیین ملی در افتاد! اینکه خلاف تعالیم قرآنی است؛ زیرا یکی از کارهای پیامبران الهی مبارزه با آیین خرافی گذشتگان بوده است. (7) ما وظیفه داریم اولا خود در این مراسمات خرافی شرکت نکنیم و ثانیا مردم را متوجه خطا بودن این اعمال کنیم.

 

پی نوشت ها:

1. سوره بقره آیه138 ، ترجمه آیت الله مکارم

2. پیام امام به مناسبت دومین سالگرد شهادت استاد، 9/3/60

3. پانزده گفتار، استاد مرتضی مطهری، ص 162

4. بحار الأنوار ،، علامه مجلسى‏، ج‏2، ص 280 ،ناشر: اسلامیه‏

5. مجموعة ورام( تنبیه الخواطر)، ورام ابن ابى فراس‏، ج‏1، ص 127، وفات605 ق‏، ناشر: مکتبه فقیه‏ قم‏

6. پانزده گفتار، استاد مرتضی مطهری، صص 163 تا 166

7. رجوع شود به آیه 23 سوره زخرف و آیات مشابه      

خانم مریم خانم اینایی که از اینور اون ور کپی میکنین میارین اینجا میذاری که هنر نیست اگر خودت دوسطر عقیده خودتو بنویسی بهترهخ این سرچ گوگل رو که همه میتونن بکنن و بیارن اینجا بذارن
چشم حرف شمارو به دیده منت میپذیرم ..... دارم متنی رو آماده میکنم به محض اینکه آماده شد .... حتما مطلب خودمو کپی میکنم .... این نوشته ها برای اینکه ذهنیتی از خرافه پرستی و امثال اینها  داشته باشیم اینجا آوردم .... باز هم از لطف شما ممنونم 
ممنون حمید خان از جوابی که دادین...
منم با کبری خانوم موافقم.در ضمن فرض کنیم سبزه گذاشتن در نوروز سنت نیست وخرافست ؛میشه بگین ضرری که این خرافه به بشریت میزنه چیه؟!!!
پاسخ:
خواهش میکنم. بنظر من شما اسمی رو که با اون اسم نظر میگذارید عوض کنین، چون بر خلاف اسمتون درک بسیار عمیقی از مسائل دارید ...

خرافات همیشه ضرر ظاهری نمیزنند . بعضی وقتها ضررشان مشهود نیست . بطور مثال مقدار گندو یا عدسی را که در کل کشور برای سبز کردن مصرف میشود و بعدا هم دور ریخته میشود میتواند به عنوان ضرر تلقی شود ولی من عادت دارم مسائل را کمی با شاخ و برگ بیشتری ببینم . از دید من کمترین ضرری که خرافات دارد این است که ذهن و عقل را از پرداختن به امور مهمتر باز می دارد. مغز دانشجویی که باید برای یک کشف یا اختراع مصرف شود ، مصروف فال ورق و فال قهوه و دعا نویس و رمال و بخت باز کن و رمل و اسطرلاب و تاس و عصاره ی چهل گیاه می شود . و این درد اصلی است . ضرر اصلی اینجاست و همین باعث میشود که ما به تاریخ چند هزار ساله مان که نصف بیشترش اوهام و خیالات و خرافات است ببالیم و کشورهایی که یکصدم تاریخ ما را ندارند اگر یک روز به ما سوزن خیاطی ندهند بی شلوار می مانیم !


شما لطف دارید... البته درست میگید ؛از اونجایی که تمام دوستانی که اینجا هستند  تحصیلکرده اند وجود کسی با این نام خوشایند نیست ولی من به دلیل سواد اندک و شوق فراوان برای دانستن،نام دیگه ای رو در این جمع لایق خودم ندونستم ولی چشم ..


پاسخ:
فروتنی شما نشان از داشته های بسیار دارد دوست من......  بقول یکی از دوستان: ما رو سیاه نکن..... بذار ما هم بهره مند بشیم.....شما استادی .....
یکی از دوستانم تعریف میکرد که عمه عزیزشون با یک آقای محترمی ازدواج کرده بودن و خیلی هم نسبت به هم محبت داشتن و زندگی خوب و آرام و بدون تنش داشتن.... بعد از مدتی این عمه جون میرن پیش خانوم همسایه که خیاط بوده براش چادر بدوزه، نگو این خانوم خیاط خودش دختر داشته و به این آقای محترم چشم طمع داشته تا دامادش بشه...:) حالا چادر رو دوخته و این عمه جون دوستمون آورده و بعد اینکه شوهرش از سرکار میاد سر میکنه و میگه قشنگ شده.... چشمتون روز بد نبینه همین رو گفته و یک سیلی جانانه تو صورتش!!!! وا عجبا یعنی چه؟؟ هیچی عمه جون به شوهرشون گفتن چی شده سرکارت با کسی دعوا کردی از کجا ناراحتی و .. هیچی دیگه کار به جاهای باریک میکشه و عمه جان محترم قهر میکنن و میرن خونه دوست بنده راوی این داستان.... بعد از کلی تحقیق و گفت و گو و .... رفتن پیش یک رمال و دعانویس تو همون شهر خانوم جادو گر گفته تازگیا کجا رفتی و چیکار کردی عمه خانوم هم تعریف کرده و دوختهای پایین چادر رو شکافتن و بلـــــــــــــــــــه نگووووووووووووو این خانوم خیاط هرچی دم دستش اومده گذاشته لب این چادر و دوخته( ناخن، موی قرمز اسب و کلی چیزهای دیگه) این جادوگر و دعانویس عزیز به عمه خانوم میفرمایند شما این چادر رو بسوزون همراه با این ناخن ها و موها و .... بنداز د س ت ش و ی ی و آب بریز روش.... تا عمه خانوم این کار رو انجام میدن .... آقای شوهر میاد برای معذرت خواهی و منت کشی و .. بعد زندگیشون گل منگلی میشه و عاشقانه و رومانتیک.... و رو سیاهی به خانوم خیاط میماند و بس!!!.....


این دوستم و خانوادشون خیلی به این چیزها اعتقاد دارن و هر مشکلی پیش میاد براشون میرن پیش همون دعانویسه و مشکلشون حل میشه..... به نظر من مونده به اعتقاد طرف و نمیشه کاریش کرد..... بعضی از روستاها و شهرها خیلی به این چیزها بها میدن ... ولی اگر بخدا اعتقاد داشته باشیم دستی رو دست خدا نیست و خودش واقف بر همه مشکلات و ... ناهنجاریها هستش اگر قسمت باشه و حکمت ... اونجور که به مصلحت بندگانش باشه حل میکنه و مشکل هارو هموار میکنه..... نمیتونیم هم به اعتقادات مردم هجوم ببریم چون  اونها باورشون اینه و ..... و حکایت همچنان باقیست.....
بله حمید خان من هم با مریم خانوم موافقم.همه ما کم و بیش باورهای خرافی داریم که شاید متوجهش نباشیم یا با این که میدونیم، اونو مضر نمیدونیم ویا اینکه از نظر خودمون خرافه نیست ولی از نظر دیگران خرافست..
به نظر من بحث در مورد چیزی که کاری نمیتونیم دربارش بکنیم،بیهودست بخصوص در مورد دیگران...
من طلاق رو برای موضوع بعدی پیشنهاد میکنم که اینروزها ی مسله عادی شده ونوع توافقیش کلاس وروشنفکرانه!!
پاسخ:
مغضوب ترین حلال ها .....

نظر بقیه چیه؟
یه سئوال!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پس پست 9 و 10 کوووووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
پست 9
http://shabestari.blog.ir/post/9
پست 10
http://shabestari.blog.ir/post/10
اما من منظورم خرافات نبووووود هـــــــــــــــــــــــــــــا

اینکه میرن پیش اون دعانویس ها و یه تُن کاغذ منقش به نوشته های عجیب غریب و عضا آیه قرانی تحویل اینا میدن که با آب به خورد طرف بدین. یا لباس طرفو قیچی کنین بسوزونین یا همچین کارایی ... چقد حقیقت دارن؟؟؟؟  این رمالا از کجا اینارو میارن؟؟؟ حتی مراجعه کنندگان از تأثیر شگرف این نوشته ها دم میزنن. . .


پاسخ:
بلا استثنا دروغ و کلاهبرداریه . اگر دقت کنین رمال  ها و دعا نویسها و فالگیر ها خودشون معمولا جزو بدبخت ترین آدمهای روی زمینن و اگه از آینده خبر داشتن یا قدرت تغییر آینده رو داشتن وضعشون این نبود ..
ای آقا منظورم 409 و 410 هستش
پاسخ:
بنازم به این دقت نظر !
صادقانه اعتراف میکنم که خودم متوجهش نشده بودم دلیلش هم این بود که شماره ردیف مطالب با این شماره ها یکی بوده و چون من دو تا از مطالب وبلاگ رو بخاطر درخواست عده ای از خوانندگان حذف کرده بودم این شماره ها جابجا شده بود. که اصلاح شد. ازتون ممنونم
تصویر عامل این اشتباه رو میتونین از اینجا ببینین

به قول حمید خان، این دعانویس ها اگر میتونستن کاری کنن یه چاره ای به سر کچل مبارکشون میکشیدن و خودشون رو و زندگیشون رو هر جور که دلشون میخواست پیش میبردن.... ولی اینکه کتابهایی هست که از قدیم و نسل به نسل به بعضیها رسیده و آیات قرآنی هستن.... در مورد محبت زن و شوهر و اینجور چیزها خوب جواب داده،یا بستن دهن کسی مثلا زنی که شوهرشو دوست نداشته باشه میتونن با یک دعای محبت و شیرینی .... دهنو ببندن و بینشون محبت ایجاد کنن.... ولی من اعتقادی ندارم به این مسائل و این بستگی به اعتقاد داره و اونایی که خیلی علاقه و اعتقاد دارن جواب میگیرن.... !!!! توی شهر ما هم هست اتفاقا ولی اگر میتونست کاری بکنه که اول برای خودش دعا مینوشت!!!!
با اینکه از کلمه ط ل ا ق متنفرم ولی با آقای بحلول موافقم در مورد این معضل اجتماعی که هرروزه دامنگیر جوانان هست بحث بشه و راهکارها و پیشنهادهایی در رابطه با بهبود روابط زناشویی و اینکه کار به راهروهای دادگاه نکشه ...یعنی تفاوت های فرهنگی و دیدگاهی و اینکهتفاوت های غریضی  که مابین زن و مرد هست  بایستی از سوی دو طرف اینها شناخته شده باشه و کاملا همدیگرو درک کنن .... بحث  جالبی خواهد بود!!!
پاسخ:
حتما سریعا آماده اش میکنم

البته درستش غریزی هست هااا ..... نه غریضی
باعرض پوزش مریم خانم حالا که همه از طلاق
متنفریم  چرا اول در مورد معیارهای هر کس در مورد ازدواج بحث نکنیم  ؟بعد از فهمیدن نظر ومعیار ایده ال هرفرد به حل مشکلات بپردازیم ببینم وجه تضاد افراد کجاست که باعث بروز همچین فاجعه ای عظیمی میشود باعث جدایی وطلاق میگردد. بهتر نیست  جناب راضی؟
پاسخ:
خوب شما از مریم خانم پرسیدین و پیشدستی در جواب اساعه ی ادبه . بذارین ببینیم ایشون چی میگن؟
البته صد البته تصمیم قطعی ونهایی  نظر مدیرمحترم  وب جناب راضی عزیز  می باشد هر چی شما تصمیم بگیرید ما تابعیم فرمایشات شما رو جناب مدیر به گوش جان می خریم..چون مریم خانم پیشنهاد داده بودند من خطاب ب ا.یشان گفتم
طلاق آخرین قسمت زندگی مشترک وازدواجه و ما برای برسی علل وعوامل طلاق  الزاما باید تمامی پرسه ازدواج از آشنایی گرفته تا خاستگاری ومهریه و همه وهمه رو مورد برسی قرار بدیم ...
پاسخ:
موافقم . ولی درستش خواستگاری است ها نه خاستگاری
 علت های ط ل ا ق همون بایستی  از اولین روز خواستگاری جلوگیری بشه، یعنی تفاهم و ملاک و معیارهای مشترک و همچنین درک تفاوت ها.... پس کلا در مورد همشون بحث بشه و ریشه یابی بشه خوبه
پاسخ:
موافق نیستم . همه ی طلاقی ها روز اول خودشون رو خوشبخت ترین زوج روی زمین میدونن . خصلتهایی هست که بغیر از زندگی زیر یک سقف با راه دیگری بروز نمیکند !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">