سلام
این روزها که پایان عمر دولت دهم است آمار دهی بسیار باب شده ! و شگفتا که همه آمار ها هم از رشد روز افزن حکایت دارد ! جالب است که هر وزیر و معاون و مدیر کل و مدیر جزء و حتی آبدارچی پشت تریبون قرار میگیرند اعداد و ارقامی عجیب ارائه میدهند و مدعی هستند که کارشان حرف نداشته است .
همه شاخص ها رو به رشد است. همه چیز در حال پیشرفت است . همه رتبه ها در حال بهبود است . ام نمیدانم چرا مردم اینقدر ناشکرند و هنوز هم وقتی کشتی حامل مهاجرین غیر قانونی در سواحل فلان جا ! غرق میشود ، نصف بیشترشان ایرانی هستند !
به یاد استاد جعفر زاده که مرا با الفبای آمار توصیفی آشنا کردند آماری جدید ارائه می دهم. البته کمی با آماری که مسئولین سفید نما ! ارائه می کنند متفاوت است . هر کجای این آمار اشتباه بود ، شما بگوئید :
سیر صعودی طلاق در کشور در حال جابجا کردن رکوردهای جهانی است و طبق برآوردهای غیر رسمی به رتبه چهارم جهان صعود کرده است. (هم پای رشد علمی و فناوری) در پنج سال 1385 تا 1390 آمار طلاق از 94 هزار به 143 هزار رسیده است و این ارقام معنای جز خاموشی و مرگ خانوادههای که با هزار زحمت و امید شکل گرفته بود ندارد.
برآوردهها از وضعیت طلاق در سالهای آینده امیدوار کننده نیست و امیدی، حتی به توقف این وضع در آینده نزدیک نیست مگر آنکه کلیدی! برای این ماجرا نیز وجود داشته باشد.
در همان حال که به دلیل زیاد شدن طلاق از تعداد خانوادههای ایرانی کاسته میشود، در فرایند تشکیل خانوادههای جدید نیز اختلال ایجاد شده است. کاهش ازدواج سیر شتابانی چون طلاق داشته و همراه با افزایش طلاق با کاهش ازدواج، خانواده ایرانی از دو سو در فشار است. آنهایی که هستند از بین میروند و آنهایی که باید تشکیل میشدند تا جایگزین خانوادههای از هم فروپاشیده شوند، تشکیل نمیشوند. سیر شتابان کاهش ازدواج نیز معنایی جز کاهش تعداد خانوادههای تشکیل شده ندارد و این البته علاوه بر بالا رفتن سن ازدواج و تشکیل دیر هنگام خانوادههاست.
درصد رشد میزان ازدواج از 94/33 درصد در سال 1380 به 89/1- درصد در سال 1390 رسیده است . منفی شدن درصد رشد دربازه زمانی یک دهه نشانی از سیر شتابان تغییرات در جایگاه خانواده ایرانی است.
اگر با افزایش طلاق و کاهش ازدواج از تعداد خانوادههای ایرانی کاسته میشود، خانوادههای تشکیل شده از حیث تعداد اعضاء نیز دچار تغییر و تحول بنیادی شده است. حرکت بعد خانوار ایرانی از 5 و 6 نفره در دهه 60 و اوایل هفتاد به 2 و 3 در اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 هشدار دیگری برای موقعیت دشوار خانواده در ایران است.
کاهش میزان رشد سالانه جمعیت و به خصوص میزان باروری کلی به ازای هر زن از 7.1 در سال 65 به 1.6 در سال 90 نشان تغییر جدی در ترکیب و تعداد اعضای خانوادههای ایرانی است.
همه مساله این نیست که تنها خانوادهها به دلیل طلاق از هم فرو میپاشند، یا به دلیل عدم ازدواج تشکیل نمیشوند و یا به دلیل کاهش میزان باروری کوچک و کوچکتر می شوند، بلکه علاوه بر همه اینها، موقعیتهای نقشی اعضای خانواده به دلیل تحولات اجتماعی به شدت تغییر کرده است. اشتغال زنان و افزایش روز افزون آن که با استقبال نظام همراه بوده است، موقعیتهای نقشی خانوادههای ایرانی را به شدت دگرگون کرده است.
روابط اعضاء با یکدیگر، قدرت سرپرستی مرد در خانواده، میزان همبستگی عاطفی بین زوجین و... در نتیجه اشتغال زنان از شکل سنتی خود خارج شده و به دلیل استقلال مالی و شغلی زنان اشکال جدیدی به خود گرفته است. اکنون انتظارات زوجین در خانواده ایرانی از یکدیگر در حال دگرگونی است و گسترش هر چه بیشتر اشتغال زنان این دگرگونی را بیشتر و بیشتر میکند.
زنان اکنون فوتبال بازی میکنند، در معادن کار میکنند، راننده هستند و خلاصه هر جا مردان پای گذاشتند ورود کرده و ثابت کردهاند که بهتر از مرداناند!!( آنهایی که دیدهاند میگویند) آنها وزیر شدند و با تفسیر جدیدی که از رجل سیاسی میشود به زودی رئیس جمهور نیز خواهند شد، خانه، خیابان، دولت و همه و همه را فتح خواهند کرد و برای نخستین بار در تاریخ، خانواده ایرانی با ریاست و ولایت زنان شکل خواهد گرفت ( هر چند در حال حاضر نیز در بسیاری از خانوادهها شکل گرفته است) و از لحاظ شرعی نیز مساله به راحتی قابل حل است. وقتی میشود تشنگی ماه رمضان را حل کرد حل ولایت زنان بر مردان دشوار نیست!! اما اگر دیگر خانوادهای از نوع ایرانیاش باقی مانده باشد.
اکنون اگر دلتان برای پدری که (بخوانید مردی که) وقتی به خانه میآمد در چهرهاش ابهت و قدرت بود و ناخواسته باید پیش پایش بلند میشدی، پدری که وقتی محبت میکرد از ته دل خوشحال بودی و ته دلت میگفتی (پدر، پدر که این همه قدرت دارد مرا میبوسد و در آغوش میکشد) تنگ شده است میتوانید اگر پدر بزرگ یا مادر بزرگ در قید حیات دارید، پای صحبتهایشان بنشینید و از فداکاریهای آنها برای هم بشنوید، آنچه اکنون دارد افسانه و اساطیر میشود. (فدای هم شدن نه فدای هم کردن!)
چه باید کرد؟
باید با افتخار هر کسی در این ماجرا نقش داشته است سرش را بالا بگیرد و فخر بفروشد که عدالت جنسیتی را محقق کرده است. زنان را از زیر یوغ ستم هزاران ساله مردان رهایی بخشیده و به آنها عزت و احترام و آزادی و حق تصمیمگیری بر سرنوشت خودشان را داده است حالا اگر بهایش این شده است که خانواده ایرانی که رکن اصلی جامعه ایرانی بوده از هم فرو میپاشد و پناهگاهی که افراد در سختیها و بحرانها به آن پناه میبردند خود سرچشمه بحران شده است مهم نیست، مهم این است که من و خود من (زن یا مرد) به حقم رسیدهام هر چه بادا باد. حتی اگر همه عزت و حرمت و موقعیت مردان لگد مال شده باشد، باشد.
اگر این گونه است که هست چرا باید چنین کانونی را تشکیل داد؟ کجای این کانون گرم و پر محبت است که باید از آن استقبال کرد؟ حتی اگر به هر دلیلی چنین کانونی تشکیل شد و تبدیل به منشاء بحران شد چرا باید آن را حفظ کرد؟
چه خواهد شد؟
مردان روز به روز شبیه زنان خواهند شد همان طور که زنان شبیه مردان شدهاند و خانواده جدیدی شکل خواهد گرفت شکل جهان سومی همانی که در غرب وجود دارد و اندک اندک بر تعداد کسانی که از غیر همجنس بیزارند افزوده خواهد شد،!! آن هنگام داشتن یک خانواده اصیل ایرانی و دیدن یک پدر ایرانی از نوع پدربزرگها مثل داشتن یک خانه با معماری و سبک زندگی ایرانی –اسلامی است که افراد حسرتش را خواهند خورد.