دیروز تو اخبار بی بی سی ( ما که خودمون ماهواره نداریم خونه فامیلامون دیدم)
مطلبی بصورت زیر نویس در مورد علی مطهری نوشته میشد که اولش فکر کردم اون
علی مطهری معروفه . ولی دیدم صحبت در مورد محدودیتهای دسترسی به اینترنت و
کمسیون مخابرات مجلس و این حرفاست فکر کردم که همین آقا امامعلی خودمونه (
ببخشید البته آقای نماینده . ما بچه که بودیم شما رو به اسم آقای امامعلی
کوسه میشناختیم- بعد ها هی میگفتند نماینده شبستر علی مطهریه من میگفتم
نمیشناسم و عکستونو همین چند وقت پیش تو فیسبوک دیدم و یهو نعره زدم :
این که امامعلی خودمونه؟!!!!
مادرم گفت: یا علی ......
بعد ها فهمیدم که شما اسم و فامیلتونو یکجا از امامعلی کوسه به علی مطهری تغییر دادین
همینطور
که دیروز داشتم همزمان با بی بی سی نیوز به شما می اندیشیدم به مطلب جالبی
برخوردم در مورد عصر ارتباطات و چون شما هم با ارتباطات ! در ارتباطید
گفتم این مطلب زیبا رو بنویسم که همشهریان عزیز هم منتفع بشند :
هیچ کس یک ظهر ِ دلگیرِ جمعه که دلت دارد از سینه در می آید و خفه شدی از بی هم صحبتی ، به تو زنگ نمیزند و نمیپرسد " حالت خوب است ؟ " ، هیچ کس تو را به نوشیدن ِ قهوه های بیمزه ی کافه عکس و یا خوردن کیک های خوشمزه ی کافه فرانسه و یا حرف زدن در کافه سیاه و سپید با آن مدیر بد اخلاقش دعوت نمیکند!
هیچ کس نمیگوید بیا با هم برویم جاده چالوس و کباب و ماهی ِ قزل آلا بخوریم .هیچ کس تو را به پیاده روی یک عصر ِ بهاری دعوت نمیکند. هیچ کس حتی تنهایی اش را با تو سهیم نمیشود.
اما وقتی گرفتاری ، زنگ میزنند " فلان روز وقت داری فلان کار را برای من بکنی؟ " .
سهم ِ ما از ارتباطات ،گسترش ِدردسرها و گرفتاریهایمان است . ما خودمان را عرض میکنیم . ما هم مثل ِ همه ی زن ها به " آقا " سفارش ِ خرید میدهیم. چند روز پیشترها ، صبح که بیدار شدم دیدم تمام ِ پنجره های خانه را باز کرده ! و کارگران ِ محترم ِ خانه ِ دیوار به دیوارمان به امرِ خطیر ِ تخریب ِ منزل جهت برپایی بنایی 10 طبقه مشغول بودند و من از خاکی که در حلقم رفته بود ، بیدار شدم به واقع!
خب لابد 8 ماه است دوستش ندارم! فکر کردم یعنی 8 ماه است که هیچ " زود تر بیا. دلم تنگ شده " ای برایش نفرستاده ام. و دیدم خب لابد دوست نداشته ام زودتر بیاید و خب حتما دلم برایش تنگ نشده است!
این گونه است که وب کم ها کم کم زیاد میشود و اِسکایپ و اوووو ! (همین است دیگر؟ ) همه گیر تر میشوند و اینگونه است که ما مجازا عاشق ِ " ع " میشویم و "ع " مجازا عاشق ِ " الف " و " واو" میشود و آنها مجازا عاشق ِ دیگرانی که خود مجازا عاشق ِ دیگران ترند!
اینگونه است که ما دلمان نمیخواهد از پشت ِ صفحه بلند شویم مبادا " ع " بیاید و برود و ما نبینیمش! اینگونه است که هی آدم ها تنها تر میشوند. اینگونه است که ما خواهرمان را دو هفته است ندیده ایم و حرف نزده ایم و فقط سه باری مجازا گپ زده ایم.
اینگونه است که نیمه شب میفهمیم پدرمان یک سفر ِ ده روزه به فرنگ دارند و ما نمیدانستیم ، ولی میدانیم ِ دختر ِ فلان دوست ِ ندیده ، دیروز عروسکی خریده است که وقتی دلش را فشار دهی " آی لاو یو " میگوید!
و پسر ِ فلان بلاگر تازگی ها نقاشی میکند و عکس نقاشی اش را هم دیده ایم ، اما لباس ِ عروسی ِ همسر برادرمان را ندیده ایم !
اینگونه است که دیگر همسایه از همسایه خبر ندارد . چون صغری خانم دارد به مایکل وب کم میدهد و برای او استریپ تیز! میکند و کبری خانم دارد از فلان سایت ِ خانه داری دستور ِ تهیه ِ دسری که هفته ء پیش در "بفرمایید شام" خیلی مورد استقبال واقع شد را میخواند !
اینگونه است که مردها درمحل ِ کارشان با زنان ِ خانه دار ِ بیکاری که از تنهایی مینالند چت میکنند و آنها را دلداری میدهند و میگویند زندگی همین است دیگر ! و زن هایشان در خانه با مردهای دیگری و از تنهایی و بی توجهی ِ همسران مینالند و دلداری داده میشوند!
" عصرِ ارتباطات " فریبی بیش نیست . باور نکنید لطفا!