شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرف دل» ثبت شده است

باید فراموشت کنم   ،                     چندیست تمرین می کنم

 

من می توانم، می شود   ،             آرام تلقین می کنم

 

با عکس های دیگری   ،                 تا صبح صحبت می کنم

 

با آن اتاق خویش را   ،                   بیهوده تزئین می کنم

 

سخت است، اما می شود   ،         در نقش یک عاقل روم

 

شب نه دعایت می کنم   ،             نه صبح نفرین می کنم

 

حالم؟ نه اصلا خوب نیست   ،        تا بعد بهتر می شوم

 

فکری برای این دل                   تنهای غمگین می کنم



ادامه این شعر زیبا رو در ادامه مطلب مطالعه بفرمائید


۲ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۱۲
حمید خان راضی !

سلام


حتما شما هم قبول دارین که ...



آقایان در سن 14 تا 17 سال مانند کشور کره شمالی هستند:قدرتی ندارند ولی مانند این کشور ادعای قدرت و سرکشی می کنند


خانم ها در سن هیجده تا بیست و یک سالگى ، مانند آفریقا یا استرالیا هستند : نیمه کشف شده، وحشى، با زیبایى هاى افسون کننده ى طبیعى




پس بقیه اش رو هم ببینید ....


۰ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۹:۴۶
حمید خان راضی !
۹۱/۰۲/۱۵

78) قدرت اندیشه

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد .
 او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود . تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود .
 پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد : پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام.
اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی . دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :


۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۹:۳۴
حمید خان راضی !

از سوسک میترسیم از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمیترسیم !


از عنکبوت میترسیم از این که تمام زندگیمون تار عنکبوت ببنده نمیترسیم !


از خفاش شب میترسیم از شبی که افکارمون خفاشی میشه نمیترسیم !


از خوب سرخ نشدن سبزی قورمه میترسیم از سرخ کردن آدما از خجالت نمیترسیم !



از.......


۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۹:۳۱
حمید خان راضی !

سلام


چرا باید خدا رو شکر کنیم ؟


چند تا بهانه برای شکر خدا در ادامه مطلب آوردم . بنظرتون کافی نیست؟

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۹:۲۹
حمید خان راضی !

به قـــولِ بابام


دیکتـاتـور اون بچّه ی دو ساله ست که بیست نـفر مجبورند به خاطــر اون کـارتون نگاه کنند





بقول ....


۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۹:۲۷
حمید خان راضی !