90)باید فراموشت کنم
باید فراموشت کنم ، چندیست تمرین می کنم
من می توانم، می شود ، آرام تلقین می کنم
با عکس های دیگری ، تا صبح صحبت می کنم
با آن اتاق خویش را ، بیهوده تزئین می کنم
سخت است، اما می شود ، در نقش یک عاقل روم
شب نه دعایت می کنم ، نه صبح نفرین می کنم
حالم؟ نه اصلا خوب نیست ، تا بعد بهتر می شوم
فکری برای این دل تنهای غمگین می کنم
ادامه این شعر زیبا رو در ادامه مطلب مطالعه بفرمائید
از جنب و جوش افتاده ام ، دیگر نمی گویم به خود:
وقتی عروسی می کند آن می کنم این می کنم
این درد سرد بی کسی ، بر شانه جا خوش کرده است
از روی عادت دوستی ، با بار سنگین می کنم
هرچه دعا کردم نشد ، شاید کسی آمین نگفت
حالا تقاضای دلی ، سرشار از آمین می کنم
نه اسب ، نه باران ، نه مرد ، تنهایم و این دائمی ست
اسب حقیقت را خودم ، با این نشان زین می کنم
یا می برم یا باز هم ، نقش شکستی تلخ را
در خاطرات سرخ خود ، با رنج آذین می کنم
حالا نه تو مال منی ، نه خواستی سهمت شوم
این مشکل من بود و هست ، در عشق گلچین می کنم
کم کم ز یادم می روی ، این روزگارو رسم اوست
این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین می کنم