سلام
خوب .... انتخابات هم که بسلامتی و دل خوش تموم شد- ولی حیف شد ها ... نه؟ کلا مسئولین با مردم خیلی مهربون شده بودن
و میتونستی بدون بستن کمر بند تو خیابونای شبستر رانندگی کنی ! ( بر خلاف مواقع عادی که اینکار دل شیر میخواد
ولی تو ایام انتخابات مامورین زحمتکش راهنمایی و رانندگی با یه لبخند ملیح راننده خاطی رو بدرقه میکردن
) .
القصه .... انتخابات تموم شد و چون کسی نبود که ما سرش غر بزنیم و ایراد بگیریم راه افتادیم تو خیابونا بلکه سوژه ای گیرمون بیاد که همون اولش اومد ! اونم چه سوژه ای !!!!
باز خدا پدر شهردار نمونه ما رو بیامرزه که هیچوقت ما رو بدون سوژه نمیذاره ! الهی که خدا تو دنیا و آخرت بی سوژه نذاره تو رو . پیر شی الهی !
من
فقط قضیه رو میگم و زحمت قضاوتش میفته گردن شما مردم فهیم و انقلابی و
فرهنگدوست ( اینقدر این چند روز انتخابات از این حرفا بهمون زدن که ما هم
جو گیر شدیم ...)
تشریف بیارین ادامه مطالب در خدمتیم.....
این عکس روز یکشنبه ۱۴ اسفند - ساعت ده و نیم- از تقاطع خیابان شریعتی شمالی و ورودی سبزه میدان (سابق) - یعنی یکی از شلوغترین و پر تردد ترین مناطق شهر گرفته شده :
جناب آقای مهندس شهردار عزیز:
اولش که این صحنه رو دیدم فکر کردم بدور از چشمان تیزبین ماموران سختکوش مبارزه با سد معبر چنین بساطی بپا شده ولی وقتی داربست و تشکیلات و همچنین چند قدم بالاتر موارد مشابه را دیدم این فکر به مغزم خطور کرد که شاید این برادران کاسب زحمتکش ! از شهرداری اجازه گرفته اند تا سد معبر کنند!
چی؟ اون گوشه پیاده رو جا هست؟ اگر خانواده محترم خود شما بخوان از اون معبر - پیاده روی یک متری که در حالت عادیش دو نفر میخوان رد شن یکیشون میپره تو خیابون - رد شن به زحمت نمیفتن؟
شاهد بودم خانمی با کالسکه بچه اش قصد رد شدن داشت ولی عرض معبر و ازدحام فروشنده ها را که دید عطای رد شدن را به لقای جر و بحث بخشید و برگشت بالاتر - از پل رد شد و از خیابون به مسیرش ادامه داد.
واقعا چرا آقای شهردار نمونه؟ یعنی درآمد اینقدر اهمیت داره که اینقدر راحت راه شهروندا رو ببندین ؟ همه که مثل شما با ماشین شهرداری نمیان رد شن - بعضی ها هم خبر مرگشون پیاده میرن - در آمد میخواستین؟ وسط چهار راه اصلی شهر جای به اون گندگی ! تفکیک میکردین - سند میزدین و مفروختین به مردم تا هم مشکل شما حل شه هم مشکل مسکن کشور ! همون کاری که شهردارای قبلی با سبزه میدون و میدون گندم کردن !
ترافیک این نقطه هم دیدنی بود و ماشینها برای خرید از دستفروشان توقف میکردن و وقتی هم که اعتراض کردم با لبخند راننده و الفاظ بسیار مناسب فروشنده خیلی محترم! ترجیح دادم بایستم تا بنده خدا ها خریدشون رو بکنن و اون کاسب بینوا هم دوزار کاسبی کنه - وقت و انرژی و اعصاب مردم هم که به اسفل السافلین ....
دو مصراع شعر هم میذارم اینجا که شاید بگین مربوط به مطلب بود و مصرع دومش رو زمزمه کنین شایدم بگین چه ربطی دشت ...
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم ...
هر چه بگندد نمکش می زنند ....
ولی شهردار عزیز .... یکبار دیگه بخون ... ربط داشت برادر من .... ربط داشت
عزت زیاد
