شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

بازنویسی توسط خودم !


گویند در روزگاران بسیار قدیم ! خشکسالی پیش آمد (شدید) و آذوقه بسیار کم شد و دریاچه ی ارومیه کاملا بخشکید. گرگی و روباهی و شتری از فرط ناچاری با همدیگر پیمانی منعقد کردند که از آن به بعد هر چه پیدا کردند با هم بخورند . هر سه پیمان را امضا کردند و با هم راه افتادند تا به سر چشمه ای رسیدند (احتمالا قره کهریز فعلی).


ناگهان روباه داد زد : آنجا را نگاه کنید ... و با پوزه اش به نقطه ای اشاره کرد ....


باور نکردنی بود اما واقعیت داشت ! یک قرص نان آنجا بود (ما بین لواش یا بربری بودنش در تاریخ اختلاف بسیار است) ! احتمالا مال مسافری بود که زمانی را برای آسایش و تجدید قوا در کنار آن چشمه نشسته بوده و بعد از ناهار قرص نان را فراموش کرده بود و شاید هم از سر شکم سیری قرص نان را همانجا رها کرده بود تا برود شهر و پیتزا پپرونی بخورد !


طبق قرارداد ، بایستی نان به سه قسمت مساوی تقسیم و خورده میشد اما روباه بحث جالبی مطرح کرد ....


او گفت : ببینید دوستان ، این قرص نان اگر به سه قسمت تقسیم شود هیچ کدام ما را سیر نخواهد کرد و از قدیم هم گفته اند : یک ده آباد به از صد شهر خراب! توصیه ی من این است که قرص نان را یکی از ما بخورد و غذای بعدی را نفر بعد(حیوان بعد)  و غذای بعدتر را نفر بعد تر ! نظرتان چیست ؟


گرگ گفت : پیشنهاد خوبیست . اما هر سه ما بسیار گرسنه هستیم و ممکن است عمرمان به یافتن لقمه بعدی قد ندهد ! چه کسی باید اول بخورد ؟

روباه گفت به نظر من احترام بزرگتر واجب است و شتر از ما بزرگتر است . بفرما آقای شتر !

گرگ گفت : احترامش بر ما واجب است اما بزرگی به هیکل نیست که ! نوزاد این شتر هم در لحظه ی تولد بزرگتر از یک روباه بالغ است و این عدالت نیست و این انصاف نیست ! بزرگی به عقل و هوش است !

روباه گفت : والا اگر صحبت عقل و هوش باشد که قرنهاست آباء و اجداد من به باهوشی و زیرکی شهره اند و من باید بخورم ، و دنبال نمکدان گشت !

شتر گفت چنین نیست و بزرگی به سن و سال است . هر کدام سنمان را بگوییم و هر که بزرگتر بود اولین غذا را بخورد که از قدیم هم در احترام سالمندان بسیار توصیه شده است ...


همگی تایید کردند و قرار شد سنشان را بگویند


گرگ گفت : اینطور که پدر مرحومم در پشت جلد کتاب دعایش نوشته بود ، هفت روز قبل از آنکه خداوند حضرت آدم را خلق کند ، من متولد شده ام !


شتر از تعجب دهانش باز ماند (این هوا)  اما روباه در کمال آرامش لبخندی زد و گفت : درسته ، درسته ، آن زمان که مادرت داشت تو را می زائید در غاری بر بالای کوه فلان بود و من مشعلی در دست گرفته بودم و فضای غار را روشن میکردم تا مادر شما راحت بزاید ! آن موقع من دهسال ! ببخشید نه سال و یازده ماه از عمرم گذشته بود !


آقای شتر که تا آن موقع ساکت مانده بود گردنش را دراز کرد و قرص نان مکشوفه را به طرفه العینی در اعماق معده جای داد !

داد از همراهان بر آمد که چرا پایبند پیمان نبودی و چرا سن خویش نگفتی !


پاسخ داد : من از اول تصمیم داشتم سن خویش بگویم و اگر قرص نان قسمت من هم شد به شما ببخشم چون آن نان به هیچ کجای هیکل من نمیرسید و ثانیا من کوهان ذخیره دارم و بر گرسنگی طاقت بیشتر از شما دارم اما وقتی دیدم شما پیمان را بر پایه دروغ بنا نهاده اید و تاریخ تولد شما را شنیدم به این فکر کردم که : هر کس قد و قواره ی مرا ببیند نیک خواهد فهمید که من نیز دیروز از مادر نزاده ام.


این را بگفت و نسخه ی سوم پیمان نامه را که پیش وی بود و حکم واحد بداشت را پاره بکرد و برفت !

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">