شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبرت» ثبت شده است

سلام

عادت کرده ایم هر جنس چینی دیدیم ، فورا در کیفیتش شک کنیم و آن را بنجل بپنداریم .. اجناس چینی که ما میبینیم کالاهای درجه 3 به بالای چینی هستند و چنانچه اخیرا به کشوری جهت مسافرت یا ماموریت !(جهت مدیران دولتی فقط) رفته باشید اجناس چینی درجه یک مشاهده خواهید کرد که به لحاظ کیفیت و کارآیی اینقدر ها هم درپیت ! نیستند ..


بگذریم


بحث امروزمون در مورد کالاهای چینی نیست . بلکه در مورد انسانهای چینی هست و بخصوص مدیرانشون و علی الخصوص مدیران ارشد نظام آموزشی .


داشتم در مورد نظامهای آموزشی کشورهای مختلف جستجو میکردم که به تفاوت بسیار جزئی بین نظامهای آموزشی ایران و چین برخوردم :

۰ نظر ۲۲ دی ۹۱ ، ۱۳:۱۲
حمید خان راضی !

حسین (ع) هنوز غریب است
 

چون وقتی محرم می‌آیدبهزاد سی دی نوحه امام حسین (ع) را در ماشین آخرین سیستم خود با صدای بلند

پخش میکند !!!

  

حسین (ع) هنوز غریب است
 

 

               چون .........


۱ نظر ۰۱ آذر ۹۱ ، ۲۰:۰۰
حمید خان راضی !

سلام 

 

خودم صادقانه اعتراف میکنم که این دو داستان زیبا رو تو وبگردی هام دیدم و کپی پیست ! کردم . آخه دلم نیومد شما نخونیدش

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۱ ، ۱۹:۵۴
حمید خان راضی !

یک پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز میفروشند( (Everything under a roof) در ایالت کالیفرنیا میرود .
 
مدیر فروشگاه به او میگوید : یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم .
۰ نظر ۲۱ مهر ۹۱ ، ۰۹:۱۰
حمید خان راضی !

سلام


همین اولش میخوام سلام کنم به معلم کلاس اولمون


خانم لیلی چایلی


اون موقع ها ، اداره آموزش و پرورش فعلی مدرسه ما بود . ( البته بعد ها شد دبیرستان دخترانه خوشگو و برای ما آوردن اسمش هم هراس آور بود .......)


یاد و خاطره معلمینی که چهره در نقاب خاک کشیدن رو گرامی میدارم !


البته ناگفته نماند که فضای تربیتی و امنیتی ! مدارس اون موقع اینقدر فوفولی نبود و بنده خودم که تازه جزو شاگرد زرنگا بودم روز اول مدرسه دوبار از دست ناظم محترم کتک خوردم در حد زندان گوانتانامو !



در ادامه مطالب به بررسی طنز چند عبارت که تقریبا همه معلما بکار میبردن پرداختم ...

۰ نظر ۱۵ مهر ۹۱ ، ۱۸:۲۳
حمید خان راضی !

سلام


بچه تر از این که بودم. مثلا ۷ ساله. پدر و مادرم پیش هر فامیل یا آشنایی بودند، می گفتند بچه های امروزی خیلی می فهمند. الان که به بچه های ۷ ساله نگاه می کنم می بینم که بچه های این زمانه نسبت به بچگی ما خیلی بیشتر می فهمند. هم از سیاست سر در می آورند، هم تکنولوژی، ایمیل، فیس بوک، گوگل، دوربین دیجیتال و ….


۰ نظر ۱۱ مهر ۹۱ ، ۱۸:۱۱
حمید خان راضی !

مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد،
وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟
جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم
تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم،
برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !

یک روز
رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید . . .

مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت
به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگرد ها آن روز برای
کلاس نیایند
و وقتشان تلف نشود

یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید
ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود . . .

مرد هر زمان نمی توانست
کار مشتری را با دقت و کیفیت ،
در زمانی که آنها می خواهند تحویل دهد،
سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست

یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند . . .


۰ نظر ۱۱ مهر ۹۱ ، ۱۸:۰۶
حمید خان راضی !

چیزهای کوچک زندگی 

بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد ، یک شرکت از بازماندگان شرکت های دیگری که از این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از فضای در دسترس شرکت آنها استفاده کنند.


در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود:



ادامه مطالب ......


۱ نظر ۰۸ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۰۶
حمید خان راضی !