شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

قبول مسئولیت نوشته ها کافی نیست. اهل قلم در قبال تمام چیزهایی که باید می نوشتند ، اما به هر دلیل ننوشته اند نیز مسئولند

شبستر از زاویه ای دیگر (SHABESTAR)

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و وابستگی به هیچ حزب - گروه - ارگان - NGO - نهاد دولتی یا خصوصی و یا تشکلهای سیاسی و اجتماعی ندارد. وامدار هیچ جریان سیاسی و غیر سیاسی نبوده و مسئولیت مطالب نوشته شده را بعهده میگیرد . چنانچه فردی به عنوان یا محتوای مطلبی اعتراض داشته باشد ، نویسنده متعهد است اعتراض وی را (چنانچه خلاف ادب و عرف و هنجارهای جامعه نباشد) در ذیل همان مطلب درج نماید .

آخرین نظرات
  • ۲۲ مهر ۹۹، ۱۶:۴۸ - محمد مانی
    ۱۹۷😎

سلام

این مسئله که چرا هر از چند گاهی بانک مرکزی از تزریق سکه و ارز به بازار خودداری میکند و قیمت ها بصورت نجومی بالا میرود و بعد دولت با قیمت بازار ، ارز و طلا وارد بازار میکند و قیمت را مدیریت میکند ! اصلا به ما مربوط نیست ها !!!!


حالا ما که میدونیم دولت ما مردمیه و حامی ماهاست ، ولی ممکنه به ذهن عوام الناس ! اینجوری خطور کنه که خود دولت هم وارد این سفته بازی شده و دست آخر هم دستهای پنهان (که همه تهدید به افشا میکنن) ، مقصر شناخته میشن!


داستانی تو ادامه مطالب میخونید که بی شباهت به آشفته بازار ارز و طلا در کشورمون نیست !!!


روزی روزگاری در روستایی در هند مردی به روستایی ها اعلام کرد که به ازای هر میمون۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد.


روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمونها کردند.

مرد هم هزاران میمون به قیمت ۲۰ دلار از آنها خرید، ولی با کم شدن تعداد میمونها روستاییها دست از تلاش کشیدند..


به همین خاطر مرد این بار پیشنهاد داد  برای هر میمون به آنها ۴۰ دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها  فعالیتشان را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی ها هم کمتر و کمتر شد، تا  بالاخره روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزار های خود رفتند…

این بار پیشنهاد به ۴۵ دلار رسید و… در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد  که به سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار مرد تاجر ادعا کرد  که به ازای خرید هر میمون ۶۰ دلار خواهد داد،


ولی چون برای کاری باید به  شهر می رفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد.  در غیاب تاجر شاگرد به روستایی ها گفت این همه میمون در قفس وجود دارد!  من آنها را به ۵۰ دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت تاجر آنها  را به ۶۰ دلار به او بفروشید..


روستایی ها که وسوسه شده بودندپولهایشان  را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند.


البته از آن به بعد دیگر  کسی نه مرد تاجر را دید و نه شاگردش را.. و تنها روستایی ها ماندند و یک  دنیا میمون


زت زیاد !


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">